وقتی همسایشون میشی...
وقتی همسایشون میشی...
pt3
(ویو ات)
خشکم زده بود...یعنی من الان همسایه بی تی اسم...هم عین خر هیجانزده و خوشحال بودم هم عین خر تعجب کرده بودم...تو فکر بودم که با صدای در به خودم اومدم
(ویو جونگکوک)
رفتم ظرفی که آورده بودم رو ببرم برگردونم
نامجون: ماسکتو بزار
جونگکوک: الان طبقه بالا که کسی نیست...رسیدم دم در خونشون میزارمش
رفتم درو باز کردم که دیدم اون دختره بیرون وایساده...صورتمو دید...دوتامون خشکمون زده بود
+ت...تو...همونی
جونگکوک: ای وای بدبخت شدم
+چرا؟
جونگکوک: تو نباید میفهمیدی ما کی هستیم
+من صداتونو شنیدم
جونگکوک: چی؟
تهیونگ: کوک چی شده؟
یهو تهیونگم اومد بیرون و هممون متعجب بودیم
جونگکوک: بیا تو ببینیم چه گِلی به سرمون بزنیم
رفتیم تو همه تعجب کرده بودن
نامجون: چی؟اون اینجا چیکار میکنه؟
+(جلوی دهنشو گرفته و عین خر ذوق کرده)ش.ش.شما واقعا همون بی تی اسید؟عررررر(با ذوق و لکنت)
جونگکوک: اره دیگه همه چیرو فهمید☺️
شوگا: میدونستم یه دسته گلی به آب میدی جونگکوک
جیمین: خب خیلی خوبه من خیلی دوست داشتم باهات دوست شم...اسمت چیه؟
+ا.ات
جیمین: منم جیمینم...میتونی موچی هم بهم بگی
+😭😭(ذوق مرگ)...ش.ش.شما چرا اومدین اینجا؟
همه چیرو واسه ات توضیح دادیم اونم قول داد به هیچکس چیزی نمیگه بعدم ازش خواستیم با ما ناهار بخوره و اونم گفت باشه
جین: راستی ات...گفته بودی دوست داری یه دوست پسر مثل جونگکوک داشته باشی درسته؟
+ا.ا.اره (با خجالت)
جونگکوک: خب میتونی داشته باشیش
(غذا از گلوی ات گیر میکنه و میوفته به سرفه کردن و جونگکوک بهش آب میده)
ادامه دارد...
pt3
(ویو ات)
خشکم زده بود...یعنی من الان همسایه بی تی اسم...هم عین خر هیجانزده و خوشحال بودم هم عین خر تعجب کرده بودم...تو فکر بودم که با صدای در به خودم اومدم
(ویو جونگکوک)
رفتم ظرفی که آورده بودم رو ببرم برگردونم
نامجون: ماسکتو بزار
جونگکوک: الان طبقه بالا که کسی نیست...رسیدم دم در خونشون میزارمش
رفتم درو باز کردم که دیدم اون دختره بیرون وایساده...صورتمو دید...دوتامون خشکمون زده بود
+ت...تو...همونی
جونگکوک: ای وای بدبخت شدم
+چرا؟
جونگکوک: تو نباید میفهمیدی ما کی هستیم
+من صداتونو شنیدم
جونگکوک: چی؟
تهیونگ: کوک چی شده؟
یهو تهیونگم اومد بیرون و هممون متعجب بودیم
جونگکوک: بیا تو ببینیم چه گِلی به سرمون بزنیم
رفتیم تو همه تعجب کرده بودن
نامجون: چی؟اون اینجا چیکار میکنه؟
+(جلوی دهنشو گرفته و عین خر ذوق کرده)ش.ش.شما واقعا همون بی تی اسید؟عررررر(با ذوق و لکنت)
جونگکوک: اره دیگه همه چیرو فهمید☺️
شوگا: میدونستم یه دسته گلی به آب میدی جونگکوک
جیمین: خب خیلی خوبه من خیلی دوست داشتم باهات دوست شم...اسمت چیه؟
+ا.ات
جیمین: منم جیمینم...میتونی موچی هم بهم بگی
+😭😭(ذوق مرگ)...ش.ش.شما چرا اومدین اینجا؟
همه چیرو واسه ات توضیح دادیم اونم قول داد به هیچکس چیزی نمیگه بعدم ازش خواستیم با ما ناهار بخوره و اونم گفت باشه
جین: راستی ات...گفته بودی دوست داری یه دوست پسر مثل جونگکوک داشته باشی درسته؟
+ا.ا.اره (با خجالت)
جونگکوک: خب میتونی داشته باشیش
(غذا از گلوی ات گیر میکنه و میوفته به سرفه کردن و جونگکوک بهش آب میده)
ادامه دارد...
۱.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.