𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
ما متولد شدیم در آسمان.
مثل آبی اسمان در روز ها و تاریکی هایش در شب
رنگین پس بعد از باران و سفیدی ابر هایش
خاکستری ستاره هایش و درخشش خورشیدش
و در نهایت چیزی که ما هستیم جان من!
همان روزی که زیر این آسمان پیوند خورد این عشق من فهمیدم که هنوز زنده ام ...:)
.
.
.
انگشت های پسر به آرامی لای انگشتان خزید ...
لبخندی زیبا زد ...
بهنظر همسرش نه تنها لبخندش شکل خرگوش است بلکه چشمان یاقوتی شکلش مانند چشمان یک خرگوش سپیدی است !
جونگکوک :حالت خوبه ؟
هایون :اوهوم ...
جونگکوک :به نظرت دختره یا پسر ؟
هایون :احساسم بهم میگه پسره ...حسش میکنم !
جونگکوک دستانش را از لای دستان دختر بیرون کشید و به آرامی او را در آغوش کشید و سعی کرد از آرامش وجودش لذت ببرد ...
هایون نجوایانه گفت :سرورم ...یکم با جانگ لیا گشتین حستون پرید *-*
جونگکوک : الان انتظار داری چیکار کنم هایون من😐
..................................................................
[پرش زمانی به نه ماه بعد]
عالیجناب جانگ با خشم بر میز کوبید ...
وزیر جانگ : یعنی چی ؟! بچش پسره ؟
وزیر جانگ افکار پلیدانه ای در سر می پروراند ...
این بار نیازی نبود هایون را از بین ببرند ...
انها باید عموی جونگکوک را بر تخت امپراطوری میگذاشتند و برای انجام این کار باید امپراطور فعلی از بین میرفت!
وزیر جانگ نیشخندی زدو گفت : شاهزاده نانگیانگ رو پیدا کن و پیش من بیار!
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
ما متولد شدیم در آسمان.
مثل آبی اسمان در روز ها و تاریکی هایش در شب
رنگین پس بعد از باران و سفیدی ابر هایش
خاکستری ستاره هایش و درخشش خورشیدش
و در نهایت چیزی که ما هستیم جان من!
همان روزی که زیر این آسمان پیوند خورد این عشق من فهمیدم که هنوز زنده ام ...:)
.
.
.
انگشت های پسر به آرامی لای انگشتان خزید ...
لبخندی زیبا زد ...
بهنظر همسرش نه تنها لبخندش شکل خرگوش است بلکه چشمان یاقوتی شکلش مانند چشمان یک خرگوش سپیدی است !
جونگکوک :حالت خوبه ؟
هایون :اوهوم ...
جونگکوک :به نظرت دختره یا پسر ؟
هایون :احساسم بهم میگه پسره ...حسش میکنم !
جونگکوک دستانش را از لای دستان دختر بیرون کشید و به آرامی او را در آغوش کشید و سعی کرد از آرامش وجودش لذت ببرد ...
هایون نجوایانه گفت :سرورم ...یکم با جانگ لیا گشتین حستون پرید *-*
جونگکوک : الان انتظار داری چیکار کنم هایون من😐
..................................................................
[پرش زمانی به نه ماه بعد]
عالیجناب جانگ با خشم بر میز کوبید ...
وزیر جانگ : یعنی چی ؟! بچش پسره ؟
وزیر جانگ افکار پلیدانه ای در سر می پروراند ...
این بار نیازی نبود هایون را از بین ببرند ...
انها باید عموی جونگکوک را بر تخت امپراطوری میگذاشتند و برای انجام این کار باید امپراطور فعلی از بین میرفت!
وزیر جانگ نیشخندی زدو گفت : شاهزاده نانگیانگ رو پیدا کن و پیش من بیار!
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
۲.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.