تک پارتی وی
امروز میخواستم خودمو راحت کنم.
الان همتون فک میکنید منظورم خودکشی ولی نه.
منظورم اعتراف کردنه.
اره اعتراف کردن به کسی که نمیدونی قراره چه واکنشی نسبت به حست نشون بده.
بهش پیام دادم که به همون پارک همیشگی بیاد.
من دوسش داشتم ولی اون دوستم بود.
لباسامو پوشیدم و به سمت پارک راه افتادم.
اونجا نشسته بود البته با یه دختر.
وقتی اون دخترو دیدم دلم ریخت.
با پاهای لرزون رفتم پیششون ک سلام کردم.
ات:تهیونگ شی معرفی نمیکنی
و صدام میلرزید.
وی:اوهوم راست میگی دوست دخترم هستن لیا.
بعد گپ و گفت از پارک زدم بیرون و به زندگیم فکر کردم.
سرنوشت همیشه با من بد بوده حتی الان.
بعد از چند وقت جرعتمو جمع کرده بودم که بهش بگم دوسش دارم ولی الان چی؟
اون خودش دوست دختر داره!
به اشکام اجازه ریختن دادم و رفتم رو بزرگترین ساختمونی که بود رفتم روی پشت بوم و خاطرامتمو مرور کردم و بدون هیچ درنگی خودمو به سمت پایین پرتاب کردم و بعد تاریکی.
دیگه تهیونگی پیشم نبود.
پیش دوست دخترش بود و من حتی اون دنیا هم منتطرش بودم.
الان همتون فک میکنید منظورم خودکشی ولی نه.
منظورم اعتراف کردنه.
اره اعتراف کردن به کسی که نمیدونی قراره چه واکنشی نسبت به حست نشون بده.
بهش پیام دادم که به همون پارک همیشگی بیاد.
من دوسش داشتم ولی اون دوستم بود.
لباسامو پوشیدم و به سمت پارک راه افتادم.
اونجا نشسته بود البته با یه دختر.
وقتی اون دخترو دیدم دلم ریخت.
با پاهای لرزون رفتم پیششون ک سلام کردم.
ات:تهیونگ شی معرفی نمیکنی
و صدام میلرزید.
وی:اوهوم راست میگی دوست دخترم هستن لیا.
بعد گپ و گفت از پارک زدم بیرون و به زندگیم فکر کردم.
سرنوشت همیشه با من بد بوده حتی الان.
بعد از چند وقت جرعتمو جمع کرده بودم که بهش بگم دوسش دارم ولی الان چی؟
اون خودش دوست دختر داره!
به اشکام اجازه ریختن دادم و رفتم رو بزرگترین ساختمونی که بود رفتم روی پشت بوم و خاطرامتمو مرور کردم و بدون هیچ درنگی خودمو به سمت پایین پرتاب کردم و بعد تاریکی.
دیگه تهیونگی پیشم نبود.
پیش دوست دخترش بود و من حتی اون دنیا هم منتطرش بودم.
۲۳.۷k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.