فیک جین (My sweet love) part3
صبح
یونجی: از خواب بیدار شدم لباسامو پوشیدم و رفتم دانشگاه (اس دو:استایلش)
اوفف امروز دوباره با اون استاد گند اخلاق استاد پارک کلاس داریم تازه میخاد امتحانم بگیره و من هیچییی نخوندم کل روز و داشتم رو کد نویسی تمرکز میکردم جیمین گفت برای اینکه بتونم تو شرکتش استخدام بشم باید یه بازی بسازم و من از دیروز درگیر کد نویسیش بودم دستام از شدت درد ورم کرده بود
وارد کلاس شدم خداروشکر استاد پارک هنوز نیومده بود رفتم سر جای همیشگیم نشستم خوبیش این بود که کنارومن هیچکسو نمیشست استاد پارک با یه پسره اومد تو کلاس و شروع کرد به زر زر کردن (اس سه: استایل جین)
استاد: خب کیم سوکجین بودی نه؟
جین: بله استاد
استاد: برو پیش یونجی میز اخر بشین
جین: چشم
یونجی: شتتت اومد کنار من از قیافش اعتماد به نفس میبارید ولی از حق نگذریم جذاب بود
اقای پارک: خب تهیونگ بیا برگه هارو پخش کن
تهیونگ: چشم استاد
رفتم برگه هارو پخش کردم و نشستم سر جام
یونجی: شت من هیچی نخونده بودم و سوالا یه خورده سخت بود
یونجی: پیس پیس...پسره جدید
جین: یاا من اسم دارم... چته
یونجی: سوال ۵ و بلدی
جین: اره
یونجی: خب برسونن
جین: نچچ
یونجی: پسره ی...
یونجی: هوففف همینجوری الکی همرو جواب دادم و برگه مو دادم
چند دقیقه بعد همه برگه هاشونو دادن و کلاس تموم شد هوفف راحت شدمااا
از اونجایی که این اخرین کلاسمون بود وسایلمو جمع کردم و رفتم خونه
کلیدمو یادم رفته بود پس با کلید زیر گلدون درو باز کردم و رفتم تو
یونجی: اوپااا من اومدم خونههه
یونجی: اوپا؟.... اوفف حتما رفته شرکت ولش
رفتم سمت اتاق خودم که صدای میچا رو شنیدم داشت با یکی حرف میزد
میچا:...........
یونجی: چ... چی!!!؟
لایک:۷
کامنت:۸
یونجی: از خواب بیدار شدم لباسامو پوشیدم و رفتم دانشگاه (اس دو:استایلش)
اوفف امروز دوباره با اون استاد گند اخلاق استاد پارک کلاس داریم تازه میخاد امتحانم بگیره و من هیچییی نخوندم کل روز و داشتم رو کد نویسی تمرکز میکردم جیمین گفت برای اینکه بتونم تو شرکتش استخدام بشم باید یه بازی بسازم و من از دیروز درگیر کد نویسیش بودم دستام از شدت درد ورم کرده بود
وارد کلاس شدم خداروشکر استاد پارک هنوز نیومده بود رفتم سر جای همیشگیم نشستم خوبیش این بود که کنارومن هیچکسو نمیشست استاد پارک با یه پسره اومد تو کلاس و شروع کرد به زر زر کردن (اس سه: استایل جین)
استاد: خب کیم سوکجین بودی نه؟
جین: بله استاد
استاد: برو پیش یونجی میز اخر بشین
جین: چشم
یونجی: شتتت اومد کنار من از قیافش اعتماد به نفس میبارید ولی از حق نگذریم جذاب بود
اقای پارک: خب تهیونگ بیا برگه هارو پخش کن
تهیونگ: چشم استاد
رفتم برگه هارو پخش کردم و نشستم سر جام
یونجی: شت من هیچی نخونده بودم و سوالا یه خورده سخت بود
یونجی: پیس پیس...پسره جدید
جین: یاا من اسم دارم... چته
یونجی: سوال ۵ و بلدی
جین: اره
یونجی: خب برسونن
جین: نچچ
یونجی: پسره ی...
یونجی: هوففف همینجوری الکی همرو جواب دادم و برگه مو دادم
چند دقیقه بعد همه برگه هاشونو دادن و کلاس تموم شد هوفف راحت شدمااا
از اونجایی که این اخرین کلاسمون بود وسایلمو جمع کردم و رفتم خونه
کلیدمو یادم رفته بود پس با کلید زیر گلدون درو باز کردم و رفتم تو
یونجی: اوپااا من اومدم خونههه
یونجی: اوپا؟.... اوفف حتما رفته شرکت ولش
رفتم سمت اتاق خودم که صدای میچا رو شنیدم داشت با یکی حرف میزد
میچا:...........
یونجی: چ... چی!!!؟
لایک:۷
کامنت:۸
۶.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.