فیک:"لوسیفر"۶
《علامت ها:
_لوسیفر
÷جین
×فرشتهی مرگ*عزائیل خودمون*》
*حاجی اگه یادت نمیاد فرشتهی مرگ کیه تیزر فیک رو دوباره ببین*
×آی آی آی...درد اومد...
بله بله گلی بود به سبزه نیز آراسته شد!
تبریک میگم!
فرشتهی مرگ اومد زمین
همهی زمین قراره به فاخ بره!
×لوسی...لوسی لوسی لوسی! بخاطر توی کله شق مجبور شدم به شکل یه انسان فانی بیام رو زمین!
فرشتهی مرگ همینجوری داد و هوار میکرد قافل از اینکه کل مردم به چشم یه دیوونهی از تیمارستان فرار کرده بهش خیره شدن
به خودش اومد و دید کلی چشم روش زومه!
خیلی آروم زمزمه کرد:
خدارو شکر که فرشتهی وحی بهم گوش زد کرد که لباس بپوشم...وگرنه نمیتونم تصور کنم چقدر خجالت آور میتونست باشه!
از قضا فرشتهی مرگ هم همون جا و یک روز بعد لوسیفر به زمین اومد!
کنار درختی نشست و سعی کرد چیزایی که فرشتهی وحی*همون جبرئیل خودمون* بهش گفته رو به یاد بیاره:《
یادت باشه مرگ
اونجا نمیتونی توی خیابون راه بری و اگه اسمتو ازت پرسیدن بگی مرگ هستم!
چون ممکنه کتک بخوری!
وقتی رسیدی دستتو تو جیبت کن و کارتی که برات گزاشتمو بخون
اونو خودم جعل کردم مو لا درزش نمیره!
×نه بابا! جبی جون دمت گرم!
*خجالت بکش من از تو بزرگترم!
×خب دیگه من برم
*صبر کن! حواست باشه! چون این بدن انسان قراره به یه فرشته داده بشه خیلی بی نقصه
پس مواظب باش بخاطر خوشگلی انسانیت کار دستمون ندی!
×با اینکه نمیتونه به خوشگلی الانم باشه...اکی!》
×وایسا ببینم...آها اینجاست...خبببب پارک جیمین ۲۷ ساله...اومممم خوشم اومد!
.
.
.
÷هر کدومو میخوای انتخاب کن کوک...خیالت راحت! به حساب من!
جونگ کوک نگاهی به دخترای جلوش که داشتن براش خودکشی میکردن و بعد نگاهی به جین انداخت
_آم...اونوقت با اینا چیکار کنم؟
÷او بیخیال! قراره باهاش بخوابی! قراره هر کاری میخوای باهاشون بکنی!
جونگ کوک لبخند شیطانی ای زد و چشماش برق زد
به سمت دختری قد بلند که سرش تا چونهی جونگ کوک میرسید رفت و کمرشو رو گرفت
کمر دختر رو به خودش چسبوند و دختر هم از خدا خواسته به جونگ کوک نزدیک شد
دختر موهای طلایی و پوست خیلی سفیدی داشت و لباس قرمز کوتاش بدن بی تقصشو به نمایش میگذاشت
معلوم بود که یه ه*زهی درجه یکه!
ه*زه دستشو آروم آروم از شکم جونگ کوک به سمت پایین کمربندش برد
جونگ کوک لبخندی زد و دستشو همونجا نگه داشت
آروم سمت گوشش خم شد و زمزمه کرد:
_بقیشو تو تخت انجام میدیم بیب...
÷انتخاب خوبی کردی کوک! اون بهترین ه*زهی اینجاست! گمونم یه پنج باری باهاش خوابیدم... مهم نیست! اگه بازه خواستی با خودت ببر! من با این خوشگلا یکم مینوشم!
_گمونم 4sam جالب تر بشه...
جین لبخندی زد و به باسن یکی از دخترای کناریش اسپنک زد
÷برعکس چیزی که نشون دادی...حتی میتونم بگم وارد تر از منی..!
.
.
.
계속
یکم حدس بزنید ببینم...
جونگ کوک چطور با ا.ت آشنا میشه..؟
_لوسیفر
÷جین
×فرشتهی مرگ*عزائیل خودمون*》
*حاجی اگه یادت نمیاد فرشتهی مرگ کیه تیزر فیک رو دوباره ببین*
×آی آی آی...درد اومد...
بله بله گلی بود به سبزه نیز آراسته شد!
تبریک میگم!
فرشتهی مرگ اومد زمین
همهی زمین قراره به فاخ بره!
×لوسی...لوسی لوسی لوسی! بخاطر توی کله شق مجبور شدم به شکل یه انسان فانی بیام رو زمین!
فرشتهی مرگ همینجوری داد و هوار میکرد قافل از اینکه کل مردم به چشم یه دیوونهی از تیمارستان فرار کرده بهش خیره شدن
به خودش اومد و دید کلی چشم روش زومه!
خیلی آروم زمزمه کرد:
خدارو شکر که فرشتهی وحی بهم گوش زد کرد که لباس بپوشم...وگرنه نمیتونم تصور کنم چقدر خجالت آور میتونست باشه!
از قضا فرشتهی مرگ هم همون جا و یک روز بعد لوسیفر به زمین اومد!
کنار درختی نشست و سعی کرد چیزایی که فرشتهی وحی*همون جبرئیل خودمون* بهش گفته رو به یاد بیاره:《
یادت باشه مرگ
اونجا نمیتونی توی خیابون راه بری و اگه اسمتو ازت پرسیدن بگی مرگ هستم!
چون ممکنه کتک بخوری!
وقتی رسیدی دستتو تو جیبت کن و کارتی که برات گزاشتمو بخون
اونو خودم جعل کردم مو لا درزش نمیره!
×نه بابا! جبی جون دمت گرم!
*خجالت بکش من از تو بزرگترم!
×خب دیگه من برم
*صبر کن! حواست باشه! چون این بدن انسان قراره به یه فرشته داده بشه خیلی بی نقصه
پس مواظب باش بخاطر خوشگلی انسانیت کار دستمون ندی!
×با اینکه نمیتونه به خوشگلی الانم باشه...اکی!》
×وایسا ببینم...آها اینجاست...خبببب پارک جیمین ۲۷ ساله...اومممم خوشم اومد!
.
.
.
÷هر کدومو میخوای انتخاب کن کوک...خیالت راحت! به حساب من!
جونگ کوک نگاهی به دخترای جلوش که داشتن براش خودکشی میکردن و بعد نگاهی به جین انداخت
_آم...اونوقت با اینا چیکار کنم؟
÷او بیخیال! قراره باهاش بخوابی! قراره هر کاری میخوای باهاشون بکنی!
جونگ کوک لبخند شیطانی ای زد و چشماش برق زد
به سمت دختری قد بلند که سرش تا چونهی جونگ کوک میرسید رفت و کمرشو رو گرفت
کمر دختر رو به خودش چسبوند و دختر هم از خدا خواسته به جونگ کوک نزدیک شد
دختر موهای طلایی و پوست خیلی سفیدی داشت و لباس قرمز کوتاش بدن بی تقصشو به نمایش میگذاشت
معلوم بود که یه ه*زهی درجه یکه!
ه*زه دستشو آروم آروم از شکم جونگ کوک به سمت پایین کمربندش برد
جونگ کوک لبخندی زد و دستشو همونجا نگه داشت
آروم سمت گوشش خم شد و زمزمه کرد:
_بقیشو تو تخت انجام میدیم بیب...
÷انتخاب خوبی کردی کوک! اون بهترین ه*زهی اینجاست! گمونم یه پنج باری باهاش خوابیدم... مهم نیست! اگه بازه خواستی با خودت ببر! من با این خوشگلا یکم مینوشم!
_گمونم 4sam جالب تر بشه...
جین لبخندی زد و به باسن یکی از دخترای کناریش اسپنک زد
÷برعکس چیزی که نشون دادی...حتی میتونم بگم وارد تر از منی..!
.
.
.
계속
یکم حدس بزنید ببینم...
جونگ کوک چطور با ا.ت آشنا میشه..؟
۵۲.۵k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.