نام رمان:گردنبند گمشده
نام رمان:گردنبند گمشده
کاپل:ات_جیمین
ژانر:عاشقانه_مدرسه ای
تعدادپارت:نامعلوم
Part 5
(ویو ات)از خاب بلند شدمو حال نداشتم کسل بودم حال نداشتم برم و تصمیم گرفتم امروز مدرسع نرم گرفتم خابیدمو...
(ویو جیمین)رسیدم مدرسه دیدم ات نیومده بود نگرانش شدم رفتم سرکلاسو میارو دیدم...
جیمین:میا میگم از ات خبرداری
میا:نه نمیدونم چرا نیومده
جیمین:باش
(ویو جیمین)معلم اومد و درس میداد منم کل تایم کلاسو به ات فکر میکردم....(پرش زمانی به ساعت ۴)زنگ اخر شده بودو حرکت کردم به سمت خونه و به ات زنگ زدم...
جیمین:الو سلام
ات:.. سلام(خوابالو)
جیمین:خواب بودی؟
ات:اره... چطور
جیمین:چرا نیومدی
ات:یکم حال نداشتم کسل بودم
جیمین:میتونی بیای خونه من
ات:ها... اوم.... باش تونستم میام ادرس بده
جیمین:اوکی الان لوکیشن میدم
ات:باش... فعلا
جیمین:فعلا
(ویو ات)نمیدونستم واس چی میگفت برم خونش..
(ویو جیمین)میخاستم بیاد که بهش بگم خیلی دوستش دارم و استرس داشتم بگم...
(ویو ات)نشسته بودم دیدم لوکیشن فرستاد... بلند شدم حاضر شدم یه ارایش ملایم کردم موهامو صاف کردمو یه کراپ مشکی پوشیدم و با یه دامن خیلی کوتاه مشکی و یه نیم بوت مشکی و از خونه زدم بیرون و به سمت لوکیشن حرکت کردم و به یه در سفید و بزرگ رسیدم زنگ زدم که باز کرد رفتم یه خونه خیلی بزرگ بود و...
ات:سلام...
جیمین: سلام خوش اومدی بیا تو...
(ویو ات)رفتم و نشستم که دیدم اومد پیشم نشست
جیمین:ات من میخاستم چیزی بت بگم
ات:اوم... بگو
جیمین:م... من... عاشقت شدم
ات:.....
(ویو ات)اینو گفت باورم نمیشد تعجب کرده بودم...
جیمین:توچی؟
ات:خب نمیدونم چی بگم
(ویو ات)اینو گفتمو دیدم اومد نزدیکم لباشو گذاشت رو لبام...
جیمین:مهم نیست نظرتو چی باشه مهم اینه که من دوستتدارم...
ات:...
(ویو ات)و... بعدش کلی باهم فیلم دیدیم و بازی کردیمو... ساعتمو دیدم شده بود ۹ باید میرفتم
ات:جیمین... من دیگه برم
جیمین:خودم میبرمت
ات:نه خودم میرم
جیمین:گفتم میبرمت
ات:باش...
(ویو ات)منو رسوند خونه و رسیدم یکم درس داشتم خوندمو... خابیدم
لایک کامنت یادتون نره🎉🎈
کاپل:ات_جیمین
ژانر:عاشقانه_مدرسه ای
تعدادپارت:نامعلوم
Part 5
(ویو ات)از خاب بلند شدمو حال نداشتم کسل بودم حال نداشتم برم و تصمیم گرفتم امروز مدرسع نرم گرفتم خابیدمو...
(ویو جیمین)رسیدم مدرسه دیدم ات نیومده بود نگرانش شدم رفتم سرکلاسو میارو دیدم...
جیمین:میا میگم از ات خبرداری
میا:نه نمیدونم چرا نیومده
جیمین:باش
(ویو جیمین)معلم اومد و درس میداد منم کل تایم کلاسو به ات فکر میکردم....(پرش زمانی به ساعت ۴)زنگ اخر شده بودو حرکت کردم به سمت خونه و به ات زنگ زدم...
جیمین:الو سلام
ات:.. سلام(خوابالو)
جیمین:خواب بودی؟
ات:اره... چطور
جیمین:چرا نیومدی
ات:یکم حال نداشتم کسل بودم
جیمین:میتونی بیای خونه من
ات:ها... اوم.... باش تونستم میام ادرس بده
جیمین:اوکی الان لوکیشن میدم
ات:باش... فعلا
جیمین:فعلا
(ویو ات)نمیدونستم واس چی میگفت برم خونش..
(ویو جیمین)میخاستم بیاد که بهش بگم خیلی دوستش دارم و استرس داشتم بگم...
(ویو ات)نشسته بودم دیدم لوکیشن فرستاد... بلند شدم حاضر شدم یه ارایش ملایم کردم موهامو صاف کردمو یه کراپ مشکی پوشیدم و با یه دامن خیلی کوتاه مشکی و یه نیم بوت مشکی و از خونه زدم بیرون و به سمت لوکیشن حرکت کردم و به یه در سفید و بزرگ رسیدم زنگ زدم که باز کرد رفتم یه خونه خیلی بزرگ بود و...
ات:سلام...
جیمین: سلام خوش اومدی بیا تو...
(ویو ات)رفتم و نشستم که دیدم اومد پیشم نشست
جیمین:ات من میخاستم چیزی بت بگم
ات:اوم... بگو
جیمین:م... من... عاشقت شدم
ات:.....
(ویو ات)اینو گفت باورم نمیشد تعجب کرده بودم...
جیمین:توچی؟
ات:خب نمیدونم چی بگم
(ویو ات)اینو گفتمو دیدم اومد نزدیکم لباشو گذاشت رو لبام...
جیمین:مهم نیست نظرتو چی باشه مهم اینه که من دوستتدارم...
ات:...
(ویو ات)و... بعدش کلی باهم فیلم دیدیم و بازی کردیمو... ساعتمو دیدم شده بود ۹ باید میرفتم
ات:جیمین... من دیگه برم
جیمین:خودم میبرمت
ات:نه خودم میرم
جیمین:گفتم میبرمت
ات:باش...
(ویو ات)منو رسوند خونه و رسیدم یکم درس داشتم خوندمو... خابیدم
لایک کامنت یادتون نره🎉🎈
۱۰.۹k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.