بانوی بزرگ.اتاق کنار اتاق تهیونگ و براتون آماده کردن
بانوی بزرگ.اتاق کنار اتاق تهیونگ و براتون آماده کردن
میسو.ممنونم با اجازتون
بعد از اتاق کار رفتیم بیرون تهیونگ داشت از پله ها میومد بالا سریع رفتیم تو اتاق خودمون از قبل همه چی و فراهم کرده بودن یه تخت بزرگ دو نفره هم برای دوتامون بود یه حمام و وسایل های مورد نیاز دیگه
میسو.اجی جونم بگیر بخواب من یه دوش میگیرم میام پیشت
میسونا.باشه اونی شب بخیر
میسونا خوابید منم رفتم حمام کردم اومدم بیرون یه شلوارک خیلی کوتاه با نیم تنه ستش پوشیدم و رفتم کنار میسونا که غرق در خواب بود تو بغلم گرفتمش و موهاشو نوازش میکردم با فکر کردن به بدبختم فکر میکردم و کم کم خوابم برد
بانوی بزرگ ویو
از روز اولی که میسو رو دیدم بدجور چشمم و گرفته بود خیلی دوست داشتم با تهیونگ جفتش کنم وقتی جریان انجلا(دوست دختر سابقش) پیش اومد و دنبال یه دختر بود اولین نفر میسو اومد تو ذهنم میخوام کنار تهیونگ باشه میخوام اینا رو عاشق هم کنم....
میسو ویو
دیگه قرار نبود کار کنم پس ساعت ۸ و ۳۰ بلند شدم میسونا و دیدم که راحت خوابیده بوسه ای رو گونش زدم که بیدار شد
میسو.پاشو عسلم بریم صبحانه بخوریم
میسونا.هوم صبح بخیر
میسو.صبح توام بخیر عزیزم
رفتم دستشویی کارای لازم و انجام دادم بعدش هم میسونا رفت
یه دامن کرمی تا پایین زانوم با یه کراپ قرمز که ترقوه هام پیدا بود بعدهم یه میکاپ ملیح کردم میسوتا هم یه لباس پوشید و رفتیم پایین همه سر میز بودن سلامی کردیم و نشستیم
بانوی بزرگ.خوشحالم به جایی رسیدی که کنار ما غذا میخوری
جین.هوم
تهیان.راستی دخترا بریم برای شب لباس بگیریم؟
ته.نه خیر
تهیان.کی با تو بود؟
ته.میسو نمیاد
میسو.من برای شب چیزی ندارم که
ته.چون هرزه هایی مثل تو لباس باز میخرن خودم برات یه چیزی سفارش میدم
ارباب بزرگ.تهیونگ یکبار دیگه با میسو اینطوری حرف بزنی با من طرفی
میسو.تو الان به من گفتی هرزه؟(بغض)
سریع بلند شدم رفتم بالا تو اتاقم رفتم تو تراس که تهیان و میسونا با عجله و نگرانی اومدن پیشم
تهیان.میسو خوبی؟
میسو.خوبم بانوی.....
تهیان.ایییی میسو یبار دیگه بهم بگی بانو میزنم صدا بز بدیها
میسو.خوب چی بگم من کلفت این خونم مگه چیم؟
تهیان.فعلا که دوست دختر ته هستی و نقش دیگه ای تو عمارت داری
میسو.میخوام نباشم اولین پسریه که میخوام نقش دوست دخترشو و بازی کنم چه برسه به اینکه دوس پسر داشته باشم اونوقت میگه هرز
میسونا.به دل نگیر اونی تو کارتو بکن
........پرش زمانی به ساعت شیش
میسونا و تهیان رفتن خزید منم نشستم تو اتاق داشتم با گوشیم ور میرفتم که در اتاق و زدن
میسو.بفرمایین
خدمتکار بود یه جعبه گذاشت تعظیم کرد و رفت
میسو.ممنونم با اجازتون
بعد از اتاق کار رفتیم بیرون تهیونگ داشت از پله ها میومد بالا سریع رفتیم تو اتاق خودمون از قبل همه چی و فراهم کرده بودن یه تخت بزرگ دو نفره هم برای دوتامون بود یه حمام و وسایل های مورد نیاز دیگه
میسو.اجی جونم بگیر بخواب من یه دوش میگیرم میام پیشت
میسونا.باشه اونی شب بخیر
میسونا خوابید منم رفتم حمام کردم اومدم بیرون یه شلوارک خیلی کوتاه با نیم تنه ستش پوشیدم و رفتم کنار میسونا که غرق در خواب بود تو بغلم گرفتمش و موهاشو نوازش میکردم با فکر کردن به بدبختم فکر میکردم و کم کم خوابم برد
بانوی بزرگ ویو
از روز اولی که میسو رو دیدم بدجور چشمم و گرفته بود خیلی دوست داشتم با تهیونگ جفتش کنم وقتی جریان انجلا(دوست دختر سابقش) پیش اومد و دنبال یه دختر بود اولین نفر میسو اومد تو ذهنم میخوام کنار تهیونگ باشه میخوام اینا رو عاشق هم کنم....
میسو ویو
دیگه قرار نبود کار کنم پس ساعت ۸ و ۳۰ بلند شدم میسونا و دیدم که راحت خوابیده بوسه ای رو گونش زدم که بیدار شد
میسو.پاشو عسلم بریم صبحانه بخوریم
میسونا.هوم صبح بخیر
میسو.صبح توام بخیر عزیزم
رفتم دستشویی کارای لازم و انجام دادم بعدش هم میسونا رفت
یه دامن کرمی تا پایین زانوم با یه کراپ قرمز که ترقوه هام پیدا بود بعدهم یه میکاپ ملیح کردم میسوتا هم یه لباس پوشید و رفتیم پایین همه سر میز بودن سلامی کردیم و نشستیم
بانوی بزرگ.خوشحالم به جایی رسیدی که کنار ما غذا میخوری
جین.هوم
تهیان.راستی دخترا بریم برای شب لباس بگیریم؟
ته.نه خیر
تهیان.کی با تو بود؟
ته.میسو نمیاد
میسو.من برای شب چیزی ندارم که
ته.چون هرزه هایی مثل تو لباس باز میخرن خودم برات یه چیزی سفارش میدم
ارباب بزرگ.تهیونگ یکبار دیگه با میسو اینطوری حرف بزنی با من طرفی
میسو.تو الان به من گفتی هرزه؟(بغض)
سریع بلند شدم رفتم بالا تو اتاقم رفتم تو تراس که تهیان و میسونا با عجله و نگرانی اومدن پیشم
تهیان.میسو خوبی؟
میسو.خوبم بانوی.....
تهیان.ایییی میسو یبار دیگه بهم بگی بانو میزنم صدا بز بدیها
میسو.خوب چی بگم من کلفت این خونم مگه چیم؟
تهیان.فعلا که دوست دختر ته هستی و نقش دیگه ای تو عمارت داری
میسو.میخوام نباشم اولین پسریه که میخوام نقش دوست دخترشو و بازی کنم چه برسه به اینکه دوس پسر داشته باشم اونوقت میگه هرز
میسونا.به دل نگیر اونی تو کارتو بکن
........پرش زمانی به ساعت شیش
میسونا و تهیان رفتن خزید منم نشستم تو اتاق داشتم با گوشیم ور میرفتم که در اتاق و زدن
میسو.بفرمایین
خدمتکار بود یه جعبه گذاشت تعظیم کرد و رفت
۲.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.