تک پارتی
وقتی توی اینستا
تک پارتی
جیهوپ
وارد پیام چتش شد چند وقتی بود که یه دختر شده بود دوای درداش و البته سویا (اسم اون زنه تو جومنگ)هم همین حس رو داشت
دوباره مشغول چت باهم دیگه بودن و از روزشون میگفتن هردو توی ایستگاه اتوبوس نشسته بودن و دقیقا هم کنار هم بودن
همینطوری که جسهوپ منتظر جواب پیام سویا بود به دور و بر نگاهی انداخت فقط یه دختر با استایل مشکی کنارش نشسته بود و اونم سرش توی گوشیش بود جیهوپ نگاهش رو به گوشیش داد توی ایینشتا بود و اون هم داشت با یکی چت میکرد ولی دقیقا وقتی که پیام رو فرستاد برای جیهوپ اومد جیهوپ شک کرد ولی بعدش با خودش گفت طبیعیه ولی دختر دقیقا همون حرفایی رو نوشته بود که برای جیهوپ اومده بود پس جیهوپ براش نوشت
(الان کجایی؟)
(تو ایستگاه اتوبوس منتظرم)
(اونطرف نگاه کن)
سویا و جیهوپ دو دقیقه توی چشمای هم خیره بودن تا اینکه یهو سویا پرید بقل جیهوپ
سویا:هییی این اولین باره تورو حضوری میبینم چقدر جذابی(با چشای ستاره ای)
جیهوپ لبخندی زد و بعد با هم راهی کافه ای شدن تا بیشتر باهم صحبت کنن
تقریبا ساعت ۸ شب بود ولی اونها یکعالمه حرف داشتن بهم بزنن
تا اینکه حرف جیهوپ با این حرف سویا قطع شد
سویا:دوست دارم
و،بعد سویا دوید و از اونجا دور شد
البته کع اونا بازم به هم رسیدن و کی میدونه شاید الان با بچه هاشون زندکی شادی رو داشته باشم
بفرمایین
تک پارتی
جیهوپ
وارد پیام چتش شد چند وقتی بود که یه دختر شده بود دوای درداش و البته سویا (اسم اون زنه تو جومنگ)هم همین حس رو داشت
دوباره مشغول چت باهم دیگه بودن و از روزشون میگفتن هردو توی ایستگاه اتوبوس نشسته بودن و دقیقا هم کنار هم بودن
همینطوری که جسهوپ منتظر جواب پیام سویا بود به دور و بر نگاهی انداخت فقط یه دختر با استایل مشکی کنارش نشسته بود و اونم سرش توی گوشیش بود جیهوپ نگاهش رو به گوشیش داد توی ایینشتا بود و اون هم داشت با یکی چت میکرد ولی دقیقا وقتی که پیام رو فرستاد برای جیهوپ اومد جیهوپ شک کرد ولی بعدش با خودش گفت طبیعیه ولی دختر دقیقا همون حرفایی رو نوشته بود که برای جیهوپ اومده بود پس جیهوپ براش نوشت
(الان کجایی؟)
(تو ایستگاه اتوبوس منتظرم)
(اونطرف نگاه کن)
سویا و جیهوپ دو دقیقه توی چشمای هم خیره بودن تا اینکه یهو سویا پرید بقل جیهوپ
سویا:هییی این اولین باره تورو حضوری میبینم چقدر جذابی(با چشای ستاره ای)
جیهوپ لبخندی زد و بعد با هم راهی کافه ای شدن تا بیشتر باهم صحبت کنن
تقریبا ساعت ۸ شب بود ولی اونها یکعالمه حرف داشتن بهم بزنن
تا اینکه حرف جیهوپ با این حرف سویا قطع شد
سویا:دوست دارم
و،بعد سویا دوید و از اونجا دور شد
البته کع اونا بازم به هم رسیدن و کی میدونه شاید الان با بچه هاشون زندکی شادی رو داشته باشم
بفرمایین
۳.۴k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.