A.vasipour:
A.vasipour:
#پارت۳۱
بعد از چند دقیقه که حرکاتش تند شد،مکثی کرد و با خستگی از روم کنار رفت و به فاصله ی نیم سانت کنارم دراز کشید.
زیر دلم رو گرفتم و به پهلو چرخیدم .از درد اشکام روی گونه هام روان بود. به سختی نفس میکشیدم .
چشمام از زور درد بستم که گرمی نفسی رو کنار گوشم حس کردم. با ترس چشم باز کردم که ساشا لبهاشو روی لبهام گذاشت و با ولع مشغول بوسیدن شد .
نفس کم آوردم سعی کردم ساشا رو از خودم دور کنم که ساشا دستش رو برد پشت سرم و منو محکم تر به خودش فشرد.
وقتی ازم خسته شد لبهاشو جدا کرد و با پوزخند
گفت :خوبه... خیلی خوب بودی....از خریدت پشیمون نشدم. پایان رومان
#پارت۳۱
بعد از چند دقیقه که حرکاتش تند شد،مکثی کرد و با خستگی از روم کنار رفت و به فاصله ی نیم سانت کنارم دراز کشید.
زیر دلم رو گرفتم و به پهلو چرخیدم .از درد اشکام روی گونه هام روان بود. به سختی نفس میکشیدم .
چشمام از زور درد بستم که گرمی نفسی رو کنار گوشم حس کردم. با ترس چشم باز کردم که ساشا لبهاشو روی لبهام گذاشت و با ولع مشغول بوسیدن شد .
نفس کم آوردم سعی کردم ساشا رو از خودم دور کنم که ساشا دستش رو برد پشت سرم و منو محکم تر به خودش فشرد.
وقتی ازم خسته شد لبهاشو جدا کرد و با پوزخند
گفت :خوبه... خیلی خوب بودی....از خریدت پشیمون نشدم. پایان رومان
۷.۴k
۲۳ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.