"جرم و عشق" Crime and Love پارت:6 شرط آپ پارت بعدی +۱۵لایک
یونگی گفت:"اون تهیونگ رو میخواد، سهام تهیونگ رو میخواد! کثافت دست به کارهایی میزنه که..."
با برخورد یک گلوله به شیشه ی عقب ماشین حرفش رو خورد و تهیونگ سرش رو پایین گرفت...
داد زد:"هوسوک ماشین رو ببر تو جاده!"_ چی؟!
_باید فرار کنیم! ترتیب یک تصادف ساختگی رو بده!_ اما من...
_ ماشین بره به درک! باید زنده بمونیم!
و بعد از چند دقیقه رانندگی با سرعت بالا تهیونگ یکی از در ها رو باز کرد و به هوسوک گفت:"ماشین رو سمت کوه منحرف کن و با
شماره ی ۳ بپرید بیرون!"_ یک
شدت ضربان قلبم خیلی زیاد بود و از طرفی باید به کاری که تهیونگ گفته بود عمل میکردم!
در ماشین رو باز کردم!_دونفس عمیقی کشیدم و بعد خودمو آماده کردم!
_ سه!با شنیدن این عدد از ماشین پریدم بیرون و خودم و بقیه رو وسط جاده ی تاریک دیدم!تهیونگ داد زد:"تا بهمون نرسیدن برید پشت کوه پنهان بشید!"
لنگان لنگان رفتیم پشت یک تپه و بعد از چند دقیقه "بومب" ماشین ترکید!آروم نگاهی انداختیم و بعد ماشینی کنار جاده نگه داشت و داد زد:"از شرشون خلاص شدیم! زنگ بزن به رئیس لی!"و بعد حرکت کردن و رفتن!رفتیم سمت جاده و خواستم قرص بخورم که یادم اومد کیفم و بطری آبم تو ماشین بود!
با فهمیدن این فکت ترسیدم و دستم رو روی سینم کوبیدم.
درست کار کن لعنتی الان وقتش نیست!به زور سمت تهیونگ رفتم و گفتم:" تهی... آقای کیم!"دستم رو پس زد و برگشت و با عصبانیت به من نگاه کرد کناگهان ترسید، انگار که روح دیده!
_ داروهام..._هی دختره! حالت خوبه؟!_ دا...رو...هام!
چشمهام سیاهی رفت و به وضوح میتونستم صدای تپش قلبم رو بشنوم! بعد افتادم که تهیونگ منو گرفت!
_ هه را؟_ کیفم... تو ماشین موند! دارو هام...اینها رو به زور بهش گفتم و بعد تاریکی جای خودش رو مقابلم پیدا کرد!
پایان این پارت
با برخورد یک گلوله به شیشه ی عقب ماشین حرفش رو خورد و تهیونگ سرش رو پایین گرفت...
داد زد:"هوسوک ماشین رو ببر تو جاده!"_ چی؟!
_باید فرار کنیم! ترتیب یک تصادف ساختگی رو بده!_ اما من...
_ ماشین بره به درک! باید زنده بمونیم!
و بعد از چند دقیقه رانندگی با سرعت بالا تهیونگ یکی از در ها رو باز کرد و به هوسوک گفت:"ماشین رو سمت کوه منحرف کن و با
شماره ی ۳ بپرید بیرون!"_ یک
شدت ضربان قلبم خیلی زیاد بود و از طرفی باید به کاری که تهیونگ گفته بود عمل میکردم!
در ماشین رو باز کردم!_دونفس عمیقی کشیدم و بعد خودمو آماده کردم!
_ سه!با شنیدن این عدد از ماشین پریدم بیرون و خودم و بقیه رو وسط جاده ی تاریک دیدم!تهیونگ داد زد:"تا بهمون نرسیدن برید پشت کوه پنهان بشید!"
لنگان لنگان رفتیم پشت یک تپه و بعد از چند دقیقه "بومب" ماشین ترکید!آروم نگاهی انداختیم و بعد ماشینی کنار جاده نگه داشت و داد زد:"از شرشون خلاص شدیم! زنگ بزن به رئیس لی!"و بعد حرکت کردن و رفتن!رفتیم سمت جاده و خواستم قرص بخورم که یادم اومد کیفم و بطری آبم تو ماشین بود!
با فهمیدن این فکت ترسیدم و دستم رو روی سینم کوبیدم.
درست کار کن لعنتی الان وقتش نیست!به زور سمت تهیونگ رفتم و گفتم:" تهی... آقای کیم!"دستم رو پس زد و برگشت و با عصبانیت به من نگاه کرد کناگهان ترسید، انگار که روح دیده!
_ داروهام..._هی دختره! حالت خوبه؟!_ دا...رو...هام!
چشمهام سیاهی رفت و به وضوح میتونستم صدای تپش قلبم رو بشنوم! بعد افتادم که تهیونگ منو گرفت!
_ هه را؟_ کیفم... تو ماشین موند! دارو هام...اینها رو به زور بهش گفتم و بعد تاریکی جای خودش رو مقابلم پیدا کرد!
پایان این پارت
۵.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.