چرا منو عاشق خودت کردی ... پارت: ۱
۱ماه از رفتنت ، از خیانتت میگذره ..
خیلی تو این یک ماه برام سخت گذشت
تو افکارم بودم که یهو حالت تهوع بهم دست داد و سریع رفتم تو دستشویی و یکم اب به صورتم زدم و بالا آوردم.
این چهارمین باره دارم بالا میارم ، هر روز همین اوضاع هست .
رفتم داخل اتاقم و لباسام رو پوشیدم که حداقل برم دکتر ببینم چمه.
تو گوگل سرچ کردم نزدیک آزمایشگاه کجاست ، یه جای نزدیک پیدا کردم زیاد با خونه فاصله نداشت برای همین پیاده رفتم تا اونجا
وارد مطب شدم و رفتم جلوی پیش خوان و اسمم رو گفتم و منو فرستاد داخل برای آزمایش.
بهم گفتن: اگه الان جواب آزمایش رو میخواد باید ۲ ساعت صبر کنید ، اگه الان جواب رو نمیخواید که دو روز دیگه تشریف بیارین .
من که خونه بیکار بودم برای همین گفتم: نه اینجا میمونم
روی صندلی نشستم ، زمان ، ثانیه ، دقیقه ، ساعت ها برام اصلا مهم نبودن فقط استرس یه چیزی رو داشتم ... نکنه حامله باشم ؟
نه .. نه نه .. امکان نداره از اون عوضی حامله باشم .
چشم بهم زدم ۲ ساعت شد ، اسمم رو صدا زدن ، با ترس و لرز رفتم داخل اتاق روی صندلی رو به روی دکتر نشستم .
دکتر گفت: خانم هیکاری شما هستید؟
با لرزش گفتم: ب..بله
دکتر با صدای خوشحال گفت: بهتون تبریک میگم شما باردار هستید .
نفسم بند اومد ، یخ کردم ، یعنی من از ساتورو..
دکتر گفت: اخیرا با کسی رابطه داشتید؟
گفتم: بله با نامزدم ، ولی نمیخوام بچه ها رو نگه دارم
دکتر تعجب کرد و گفت: چرا ؟ مشکلی دارین؟
گفتم: نامزدم بهم خیانت کرده نمیخوام بچه هاش تو شکم من باشن
دکتر گفت: درکتون میکنم ، ولی به نظر من عجله نکنید ، بچه هاتون ۱ ماه دارن
براتون نوبت سونوگرافی مینویسم، بچه هاتون رو ببینید بعد نظرتون رو بگید .
سری تکون دادم و از اتاق اومدم بیرون و نسخه سونوگرافی رو برداشتم و گذاشتم تو کیفم و از مطب بیرون اومدم .
~~~
خب اینم از این پارت، نمیدونم نظرتون راجب این بوک چیه ولی فکر کنم موضوع جدید باشه .
خیلی تو این یک ماه برام سخت گذشت
تو افکارم بودم که یهو حالت تهوع بهم دست داد و سریع رفتم تو دستشویی و یکم اب به صورتم زدم و بالا آوردم.
این چهارمین باره دارم بالا میارم ، هر روز همین اوضاع هست .
رفتم داخل اتاقم و لباسام رو پوشیدم که حداقل برم دکتر ببینم چمه.
تو گوگل سرچ کردم نزدیک آزمایشگاه کجاست ، یه جای نزدیک پیدا کردم زیاد با خونه فاصله نداشت برای همین پیاده رفتم تا اونجا
وارد مطب شدم و رفتم جلوی پیش خوان و اسمم رو گفتم و منو فرستاد داخل برای آزمایش.
بهم گفتن: اگه الان جواب آزمایش رو میخواد باید ۲ ساعت صبر کنید ، اگه الان جواب رو نمیخواید که دو روز دیگه تشریف بیارین .
من که خونه بیکار بودم برای همین گفتم: نه اینجا میمونم
روی صندلی نشستم ، زمان ، ثانیه ، دقیقه ، ساعت ها برام اصلا مهم نبودن فقط استرس یه چیزی رو داشتم ... نکنه حامله باشم ؟
نه .. نه نه .. امکان نداره از اون عوضی حامله باشم .
چشم بهم زدم ۲ ساعت شد ، اسمم رو صدا زدن ، با ترس و لرز رفتم داخل اتاق روی صندلی رو به روی دکتر نشستم .
دکتر گفت: خانم هیکاری شما هستید؟
با لرزش گفتم: ب..بله
دکتر با صدای خوشحال گفت: بهتون تبریک میگم شما باردار هستید .
نفسم بند اومد ، یخ کردم ، یعنی من از ساتورو..
دکتر گفت: اخیرا با کسی رابطه داشتید؟
گفتم: بله با نامزدم ، ولی نمیخوام بچه ها رو نگه دارم
دکتر تعجب کرد و گفت: چرا ؟ مشکلی دارین؟
گفتم: نامزدم بهم خیانت کرده نمیخوام بچه هاش تو شکم من باشن
دکتر گفت: درکتون میکنم ، ولی به نظر من عجله نکنید ، بچه هاتون ۱ ماه دارن
براتون نوبت سونوگرافی مینویسم، بچه هاتون رو ببینید بعد نظرتون رو بگید .
سری تکون دادم و از اتاق اومدم بیرون و نسخه سونوگرافی رو برداشتم و گذاشتم تو کیفم و از مطب بیرون اومدم .
~~~
خب اینم از این پارت، نمیدونم نظرتون راجب این بوک چیه ولی فکر کنم موضوع جدید باشه .
۱۱.۰k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.