bitter and sweet
bitter and sweet
part7
تهیونگ ویو
داشتم راه میرفتم که دیدم این دختره نچسب لوس که همش خودشو بهم میچسبونه
لونا تعظیم کرد و رفت
لونا ویو
اگه ارباب بفهمه فلفل ریختن توی غذا کار من بوده کارم تمومه
البته از کجا میخواد بفهمه هیچوقت نمیفهمه
(عفریته خانم همین الانم کارت تمومه😈)
تهیونگ ویو
رفتم به نگهبانان گفتم فیلم دیروز دوربین مداربسته دم آشپز خونه رو روی یه فلش بریزن بهم بدن
نویسنده:تهیونگ فلش رو از نگهبانان گرفت و رفت بالا توی اتاقش (بچه ها یادم رفته بود عکس اتاق تهیونگ رو بزارم اسلاید دومه عکس اتاقش و اسلاید سوم عکس کامپیوتر و اسلاید چهارم عکس لپ تابش).
تهیونگ ویو
لپتاپ رو روشن کردم و فلش رو زدم به لپتاب داشتم فیلم رو میدیدم که ات یه قاشق بر میداره و یه ذره فلفل میریزه توش و در قابلمه رو میزاره و میره ظرفارو میشوره و از آشپز خونه میره بیرون بعد از ۱۰ دقیقه دید که یه دختر از همون خدمتکارا میاد و کل فلفل هارو میریزو توی اون غذایی که ات درست کرده الان میفهمم چرا ات میگفت کار من نبوده و التماس میکرد تقصیر اون نبوده تهیونگ زوم کرد روی قیافه اون دختر خدمتکار و دید چهرهاش خیلی آشناست یذره که فکر کرد دید این همون دختر خدمتکاره است که وقتی داشت راه میرفت دیدش
تهیونگ :که غذای منو پر فلفل میکنی
تهیونگ :نگهبان (داد)
نگهبان:بله ارباب
تهیونگ: بیا توی اتاقم
نگهبان تعظیم
نگهبان :ارباب کاری داشتید
تهیونگ :بیا اینجا ، این دختر رو دیدی میری اسم و فامیل رو برای من میاری زیادم سخت نیست یکی از خدمتکار های عمارته
نگهبان: چشم ارباب(تعظیم کردن)
......
امیدوارم خوشتون بیاد💜
part7
تهیونگ ویو
داشتم راه میرفتم که دیدم این دختره نچسب لوس که همش خودشو بهم میچسبونه
لونا تعظیم کرد و رفت
لونا ویو
اگه ارباب بفهمه فلفل ریختن توی غذا کار من بوده کارم تمومه
البته از کجا میخواد بفهمه هیچوقت نمیفهمه
(عفریته خانم همین الانم کارت تمومه😈)
تهیونگ ویو
رفتم به نگهبانان گفتم فیلم دیروز دوربین مداربسته دم آشپز خونه رو روی یه فلش بریزن بهم بدن
نویسنده:تهیونگ فلش رو از نگهبانان گرفت و رفت بالا توی اتاقش (بچه ها یادم رفته بود عکس اتاق تهیونگ رو بزارم اسلاید دومه عکس اتاقش و اسلاید سوم عکس کامپیوتر و اسلاید چهارم عکس لپ تابش).
تهیونگ ویو
لپتاپ رو روشن کردم و فلش رو زدم به لپتاب داشتم فیلم رو میدیدم که ات یه قاشق بر میداره و یه ذره فلفل میریزه توش و در قابلمه رو میزاره و میره ظرفارو میشوره و از آشپز خونه میره بیرون بعد از ۱۰ دقیقه دید که یه دختر از همون خدمتکارا میاد و کل فلفل هارو میریزو توی اون غذایی که ات درست کرده الان میفهمم چرا ات میگفت کار من نبوده و التماس میکرد تقصیر اون نبوده تهیونگ زوم کرد روی قیافه اون دختر خدمتکار و دید چهرهاش خیلی آشناست یذره که فکر کرد دید این همون دختر خدمتکاره است که وقتی داشت راه میرفت دیدش
تهیونگ :که غذای منو پر فلفل میکنی
تهیونگ :نگهبان (داد)
نگهبان:بله ارباب
تهیونگ: بیا توی اتاقم
نگهبان تعظیم
نگهبان :ارباب کاری داشتید
تهیونگ :بیا اینجا ، این دختر رو دیدی میری اسم و فامیل رو برای من میاری زیادم سخت نیست یکی از خدمتکار های عمارته
نگهبان: چشم ارباب(تعظیم کردن)
......
امیدوارم خوشتون بیاد💜
۶.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.