وقتی فکر میکنه بهش خیانت کردی(پارت 1)
★ویو یونگی★
امروز صبح زود رفتم کمپانی و بعدش خیلی خسته بودم
دلم برای ات تنگ شده بود و دل توی دلم نبود که برم خونه و ببینمش
توی فکر به ات بودم که نامجون و کوک و ته اومدن سمتم
نامجون:~/یونگی:-/کوک:&/ته:=
~یونگی با اعضا میخوایم بریم ب.ار تو نمیای؟
-دوست دارم بیام ولی خب ات چی؟ دلم براش خیلی تنگ شده
&بیخیال هیونگ حالا یروز دیرتر بری خونه چی میشه مگه
-خب دل خودم براش تنگ شده
=بیا یه دو ساعت بریم بعدش میری خونه از دلتنگی در میای دیگه
میخواستم برم پیش ات و پیشیمو یعنی ات رو حسابی بغلش کنم و بخوابم ولی اعضا خیلی اصرار کردن و به همین خاطر باهاشون رفتم
★یه ساعت بعد★
★همچنان ویو یونگی★
یه ساعتی میشد که رفته بودیم و هممون خیلی خورده بودیم ولی من هنوز یه مقداری هوشیاری داشتم
داشتم به ات فکر میکردم که برام نوتیف اومد و دیدم که یه ویدیو ئه از یه شماره ناشناس
بازش کردم و دیدم ات س و داره با یکی بهم خیانت میکنه
دیگه خون جلوی چشمام رو گرفته بود و نمیدونستم دارم چیکار میکنم
سریع از اونجا زدم بیرون و اعضا هم چون تو حال خودشون نبودن کاری به کارم نداشتن
اون ب.ار نزدیک خونمون بود و منم ماشین نیاورده بودم پس سریع رفتم سمت خونه و در رو با کلید باز کردم و همینطور یه ضرب وارد خونه شدم
تا وارد شدم ات اومد سمتم
ات:+/شوگا:-
+کجا بودی یونگی چرا هرچی زنگ میزنم جواب..
نزاشتم ادامه حرفشو بزنه و یکی خوابوندم تو گوشش
شوکه شده نگام کرد، انگار که نمیتونست اشکاش رو نگه داره، حقم داشت من هیچوقت روش دست بلند نکرده بودم
+کجا بودی؟ چی شده؟ *با گریه
-دختره هر.زه حالا به من خیانت میکنی؟
+چی داری میگی من کی اینکارو کردم؟
-فیلمای کثافت کاریاتو برام فرستادن
+آخه من چرا باید به کسی که از زندگیم برام مهمتره خیانت کن...
این دفعه هم نزاشتم حرفش تموم شه و یکی دیگه زدم تو گوشش
دستشو گزاشت رو گونش و میخواست یه چیزی بگه که
-هر یه بار که زدم میشمری روشن شد؟ هر یکیو که نشمری دو تا اضافه میزنم
شروع کردم به کت.ک زدنش و اون هیچی نمیگفت بغیر از یه شمارش
+ 1 .......آخ 2.......3.......99......100
#سناریو #سناریو_بی_تی_اس #بنگتن #بی_تی_اس #فیک #وانشات #یونگی #شوگا #کیم_سوک_جین #کیم_نامجون #رپ_مانستر
#جیهوپ #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئونجونگکوک #نفر_بعدی_درکار_نیست
امروز صبح زود رفتم کمپانی و بعدش خیلی خسته بودم
دلم برای ات تنگ شده بود و دل توی دلم نبود که برم خونه و ببینمش
توی فکر به ات بودم که نامجون و کوک و ته اومدن سمتم
نامجون:~/یونگی:-/کوک:&/ته:=
~یونگی با اعضا میخوایم بریم ب.ار تو نمیای؟
-دوست دارم بیام ولی خب ات چی؟ دلم براش خیلی تنگ شده
&بیخیال هیونگ حالا یروز دیرتر بری خونه چی میشه مگه
-خب دل خودم براش تنگ شده
=بیا یه دو ساعت بریم بعدش میری خونه از دلتنگی در میای دیگه
میخواستم برم پیش ات و پیشیمو یعنی ات رو حسابی بغلش کنم و بخوابم ولی اعضا خیلی اصرار کردن و به همین خاطر باهاشون رفتم
★یه ساعت بعد★
★همچنان ویو یونگی★
یه ساعتی میشد که رفته بودیم و هممون خیلی خورده بودیم ولی من هنوز یه مقداری هوشیاری داشتم
داشتم به ات فکر میکردم که برام نوتیف اومد و دیدم که یه ویدیو ئه از یه شماره ناشناس
بازش کردم و دیدم ات س و داره با یکی بهم خیانت میکنه
دیگه خون جلوی چشمام رو گرفته بود و نمیدونستم دارم چیکار میکنم
سریع از اونجا زدم بیرون و اعضا هم چون تو حال خودشون نبودن کاری به کارم نداشتن
اون ب.ار نزدیک خونمون بود و منم ماشین نیاورده بودم پس سریع رفتم سمت خونه و در رو با کلید باز کردم و همینطور یه ضرب وارد خونه شدم
تا وارد شدم ات اومد سمتم
ات:+/شوگا:-
+کجا بودی یونگی چرا هرچی زنگ میزنم جواب..
نزاشتم ادامه حرفشو بزنه و یکی خوابوندم تو گوشش
شوکه شده نگام کرد، انگار که نمیتونست اشکاش رو نگه داره، حقم داشت من هیچوقت روش دست بلند نکرده بودم
+کجا بودی؟ چی شده؟ *با گریه
-دختره هر.زه حالا به من خیانت میکنی؟
+چی داری میگی من کی اینکارو کردم؟
-فیلمای کثافت کاریاتو برام فرستادن
+آخه من چرا باید به کسی که از زندگیم برام مهمتره خیانت کن...
این دفعه هم نزاشتم حرفش تموم شه و یکی دیگه زدم تو گوشش
دستشو گزاشت رو گونش و میخواست یه چیزی بگه که
-هر یه بار که زدم میشمری روشن شد؟ هر یکیو که نشمری دو تا اضافه میزنم
شروع کردم به کت.ک زدنش و اون هیچی نمیگفت بغیر از یه شمارش
+ 1 .......آخ 2.......3.......99......100
#سناریو #سناریو_بی_تی_اس #بنگتن #بی_تی_اس #فیک #وانشات #یونگی #شوگا #کیم_سوک_جین #کیم_نامجون #رپ_مانستر
#جیهوپ #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئونجونگکوک #نفر_بعدی_درکار_نیست
۱۵.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.