پارت ۶
تا اینکه ی پسر اومد و رو صندلی بقلم نشست
عینک و ماسک داشت توجهی نکردم و از کنارش بلند شدم که . . .
دستم رو گرفت و گفت
×لیدی جایی تشریف میبردید؟
-شما به چه
تا خواستم بگم شما به چه حقی منو لیدی صدا میکنید که منو تو بغلش کشید و انگشتشو گذاشت رو لبم
×هیسس لازم نیس چیزی بگی
بعدش منو برآید استایل بغل کرد و تو ماشینش گذاشت و خودش رانندگی کرد
-چیکار میکنی دقیقا
×باید بریم به پاساژ مرکزی سئول
-اون که خیلی دوره
×الان میرسیم
-ی سوال تو که احیانا مافیا نیسی؟
×نه فعلا نه ولی وارث مافیام و بعد پدرم نوبت به من میرسه
۳۰ دقیقه بعد
کوک ویو
رسیدیم ، ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم
خواستم به ا.ت بگم چرا پیاده نمیشی که دیدم خوابه
ی لبخند زدم و تو دلم گفتم کیوت
برآید استایل بغلش کردم و از ماشین آوردمش بیرون
داشتم میبردمش بیرون از پارکینگ و ی لحظه وایسادم و همونطور که تو بغلم بود نگاش میکردم نا خودآگاه به سمت صورتش رفتم و فقط ۱ سانتی متر ازش فاصله داشتم که . . .
ا.ت ویو
فکر کنم ی نیم ساعتی توراه باشیم پس خوابیدم
که بقیش رو نفهمیدم و سیاهی . . .
یکم بعد حس کردم رو هوا معلق و دیدم انگار ی نفر داره میاد سمت صورتم
خواست لباشو بزاره رو لبام که جیغ زدم و دست و پا زدم که از بقلش افتادم پایین
آخ سرم
-تو کی ؟؟ چته چرا انداختیم ؟
×چرا انقدر وحشی تو !
- بازم توو
"فلش بک به داخل پاساژ"
-چرا اینجاییم ؟
×من باید به ی مهمونی برم و همه باید ی پارتنر داشته باشن منم که دوس دختر ندارم گفتم الکی تو نقش دوست دخترم رو بازی کنی تا انقدر دخترا دورم نچرخن و خب ی لباس خیلی مجلل باید بپوشی
-حالا که گفته من قبول میکنم ؟!
×کسی نگفته چون این درخواست نیست دستوره
-تو کی باشی به من دستور بدی ؟
×انقدر لج نکن ی شبه ولی باید به علاوه لباس مجلل آرایش هم بکنی
-نکنه توقع داری آرایش غلیظ هم بکنم ؟؟
×دقیقا
رفتیم تو ی مغازه تا لباس پرو کنم
ی لباس خیلی شیک پیدا کردم و پوشیدم وقتی از اتاق پرو اومدم بیرون کوک متوجه قدمام شد و سرش رو از گوشیش در آورد و فقط نیم ساعت داشت نگام میکرد
کوک ویو
سرم تو گوشیم بود که صدای قدم های ا.ت رو شنیدم سرم رو به بالا برگردوندم که واوو
اون واقعا ا.ت بود
فقط یکم لباسش باز
البته به من که مربوط نمیشه اون فقط قراره نقش بازی کنه البته ی نقشه هایی دارم اینکه بازیش بدم عاشق خودم کنمش و ولش کنم تا ازش انتقام کارایی که تو مدرسه باهام کرده رو بگیرم
سریع نگاهمو ازش گرفتم و گفتم همین خوبه حسابش کنید
رفتیم بیرون و زنگ زدم به ساشا
×الو سلام دختر خوبی چه خبرا
ساشا : سلام کوک خوبم تو خوبی
×ممنون خوبم ی مشتری برات دارم ویژه س
ساشا : نکنه دوس دخترته؟؟؟
×یجورایی
ساشا : اوووووو خب حالا کی میاریش
× ۱ یا ۲ ساعت دیگه فقط بگم آرایشش غلیظ باشه و خیلی جذابش کن برای مراسم لورا ماری میخوایم امشب بریم توهم دعوتی یا نه ؟
ساشا : دعوتم ولی نمیخواستم بیام حالا شاید به خاطر تو اومدم
×اوک میبینمت
"یکی دوساعت بعد : آرایشگاه ساشا"
-وایی ساشا جون خیلی خوب شدم
ساشا : سفارش کوک بود
×تو با کوک چه نسبتی داری ؟
ساشا : دوست بچگیاشم خب به کوک گفتم اماده ای بیاد لباستم برو بپوش از اینجا قراره برید مراسم
کوک ویو
رسیدم دم در آرایشگاه و رفتم دنبالش
وقتی دیدمش ی لحظه کنترلم از دست دادم ولی بعد به خودم اومدم و گفتم بریم
وقتی رسیدیم . . .
اوووووو داره جذاب میشه و
ی چیزی ی اردکی مدرسه ای هم در پیش دارن😁😁
عینک و ماسک داشت توجهی نکردم و از کنارش بلند شدم که . . .
دستم رو گرفت و گفت
×لیدی جایی تشریف میبردید؟
-شما به چه
تا خواستم بگم شما به چه حقی منو لیدی صدا میکنید که منو تو بغلش کشید و انگشتشو گذاشت رو لبم
×هیسس لازم نیس چیزی بگی
بعدش منو برآید استایل بغل کرد و تو ماشینش گذاشت و خودش رانندگی کرد
-چیکار میکنی دقیقا
×باید بریم به پاساژ مرکزی سئول
-اون که خیلی دوره
×الان میرسیم
-ی سوال تو که احیانا مافیا نیسی؟
×نه فعلا نه ولی وارث مافیام و بعد پدرم نوبت به من میرسه
۳۰ دقیقه بعد
کوک ویو
رسیدیم ، ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم
خواستم به ا.ت بگم چرا پیاده نمیشی که دیدم خوابه
ی لبخند زدم و تو دلم گفتم کیوت
برآید استایل بغلش کردم و از ماشین آوردمش بیرون
داشتم میبردمش بیرون از پارکینگ و ی لحظه وایسادم و همونطور که تو بغلم بود نگاش میکردم نا خودآگاه به سمت صورتش رفتم و فقط ۱ سانتی متر ازش فاصله داشتم که . . .
ا.ت ویو
فکر کنم ی نیم ساعتی توراه باشیم پس خوابیدم
که بقیش رو نفهمیدم و سیاهی . . .
یکم بعد حس کردم رو هوا معلق و دیدم انگار ی نفر داره میاد سمت صورتم
خواست لباشو بزاره رو لبام که جیغ زدم و دست و پا زدم که از بقلش افتادم پایین
آخ سرم
-تو کی ؟؟ چته چرا انداختیم ؟
×چرا انقدر وحشی تو !
- بازم توو
"فلش بک به داخل پاساژ"
-چرا اینجاییم ؟
×من باید به ی مهمونی برم و همه باید ی پارتنر داشته باشن منم که دوس دختر ندارم گفتم الکی تو نقش دوست دخترم رو بازی کنی تا انقدر دخترا دورم نچرخن و خب ی لباس خیلی مجلل باید بپوشی
-حالا که گفته من قبول میکنم ؟!
×کسی نگفته چون این درخواست نیست دستوره
-تو کی باشی به من دستور بدی ؟
×انقدر لج نکن ی شبه ولی باید به علاوه لباس مجلل آرایش هم بکنی
-نکنه توقع داری آرایش غلیظ هم بکنم ؟؟
×دقیقا
رفتیم تو ی مغازه تا لباس پرو کنم
ی لباس خیلی شیک پیدا کردم و پوشیدم وقتی از اتاق پرو اومدم بیرون کوک متوجه قدمام شد و سرش رو از گوشیش در آورد و فقط نیم ساعت داشت نگام میکرد
کوک ویو
سرم تو گوشیم بود که صدای قدم های ا.ت رو شنیدم سرم رو به بالا برگردوندم که واوو
اون واقعا ا.ت بود
فقط یکم لباسش باز
البته به من که مربوط نمیشه اون فقط قراره نقش بازی کنه البته ی نقشه هایی دارم اینکه بازیش بدم عاشق خودم کنمش و ولش کنم تا ازش انتقام کارایی که تو مدرسه باهام کرده رو بگیرم
سریع نگاهمو ازش گرفتم و گفتم همین خوبه حسابش کنید
رفتیم بیرون و زنگ زدم به ساشا
×الو سلام دختر خوبی چه خبرا
ساشا : سلام کوک خوبم تو خوبی
×ممنون خوبم ی مشتری برات دارم ویژه س
ساشا : نکنه دوس دخترته؟؟؟
×یجورایی
ساشا : اوووووو خب حالا کی میاریش
× ۱ یا ۲ ساعت دیگه فقط بگم آرایشش غلیظ باشه و خیلی جذابش کن برای مراسم لورا ماری میخوایم امشب بریم توهم دعوتی یا نه ؟
ساشا : دعوتم ولی نمیخواستم بیام حالا شاید به خاطر تو اومدم
×اوک میبینمت
"یکی دوساعت بعد : آرایشگاه ساشا"
-وایی ساشا جون خیلی خوب شدم
ساشا : سفارش کوک بود
×تو با کوک چه نسبتی داری ؟
ساشا : دوست بچگیاشم خب به کوک گفتم اماده ای بیاد لباستم برو بپوش از اینجا قراره برید مراسم
کوک ویو
رسیدم دم در آرایشگاه و رفتم دنبالش
وقتی دیدمش ی لحظه کنترلم از دست دادم ولی بعد به خودم اومدم و گفتم بریم
وقتی رسیدیم . . .
اوووووو داره جذاب میشه و
ی چیزی ی اردکی مدرسه ای هم در پیش دارن😁😁
۳.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.