وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟑𝟗❦
لبخندی زدم و وارد عمارت شدم که زنی خوش قد و بالا جلوم رو گرفت حتما مامان امی بود اسمش چی بود ؟ آره سوریون
سوریون=به ا.ت اینجا چیکار میکنی
ا.ت=سلام خانم.....با بابام کار دارم
سوریون=اومم باشه تو اتاق کارشه
ا.ت=مرسی
سوریون=ولی از دیدنت خوشحال نمیشه
ا.ت=منم نیومدم که خوشحال شه
از پله ها رفتم بالا و در اتاقش رو زدم و وقتی گفت بیا تو وارد شدم .
پدر=تواینجا چیکار میکنی ؟ مگه نگفتم هیچوقت نیا نمیخوام ببینمت
ا.ت=سلام پدر بخاطر دخترت امی اومدم
پدر=تو اونو از کجا میشناسی ؟
ا.ت=دوست پسرم با اون بهم خیانت کرد
تازه هم دانشگاهیم هم هست خودش دیشب بهم گفت خواهرمه
پدر=داری دروغ میگی مثل مادر مرموزتی
ا.ت=مادرمم اینقدر با شما گشته بود اینجوری شده بود .
پدر=خفه شو دختر
داشتیم حرف میزدیم که در کوبیده شد و امی و کوک وارد شدن
امی=تو اینجا چه گوهی میخوری ؟
ا.ت=همون گوهی که تو میخوری
کوک چشاش از حدقه زده بود بیرون چشم
غره ای رفتم و گفتم
ا.ت=کوک هیچی ازت نمیخوام.....هیچی ولی مگه تو با امی به من خیانت نکردی
امی=نه خیانت نکرد ،بابا به حرفش گوش نکن زر میزنه
پدر=ساکت شید ببینم ،کوک تویی ؟
کوک=بله
پدر=تو به ا.ت خیانت کردی ؟
کوک=م.......
امی=خفه شو کوک
پدر=ساکت شو دختر ،کوک درسته ؟
ا.ت=کوک توروخدا راستشو بگو
کوک=.......درسته
پدر=امی ؟
ا.ت=پدر من نمیخوام بعد این همه سال طرف منو بگیری ،تو این مدت دانشگاهی که دخترت قبول شده قبول شدم ولی با زحمت خودم...
رشته ای که میخواستم رفتم و الآنم عشق زندگیم پایین وایساده منتظرمه.....فقط ببین بخاطر عشقت منو انداختی بیرون و به جاش کیو نگه داشتی
پدر=ا.ت.......
ا.ت=پدر شما هرکاری کنید هم نمیتونید منو دوست داشته باشید.....منم همینطور ولی بنظرم امی رو درست تربیت نکردید
امی=خفه شو دختره ی هرزهههههه
امی سمتم دوید و موهامو کشید و یه مشت زد تو صورتم .
ا.ت=هرکاری کنی دیگه برام مهم نیست ،پدر مرسی که تنهام گذاشتی و نذاشتی به کسی مثل امی تبدیل بشم .
پدر=امی ولش کنننننن
امی با داد پدرم یکم جا خورد و ازم جدا شد .
پدر=ا.ت کوک حتما دوست نداشته که بهت خیانت کرده
زل زدم به کوک که دیدم داره اشک میریزه
ا.ت=کوک مرسی که با خواهرم بهم خیانت کردی البته خواهر ناتنی ،بابا اینکه کوک دوستم نداشته قابل درکه ولی میتونست بهم بگه ما خیلی ساله دوستیم.....خیانت راهش نبود
پدر=امی این همه مرد چرا کوک ؟ ها ؟
امی=چون کوک مال ا.ت بود میخواستمش فقط همین
پدر=دختره ی نمک نشناس
ا.ت=کوک دیدی عاشقت نبود ؟ دیدی ؟ دیدی داره اعتراف میکنه دوست نداره
کوک=ا.ت من.......
ا.ت=دیگه برام مهم نیستم کوک مرسی که تو این مدت هوامو داشتی ولی.....بد زدی خیلی بد زدی
امی=کوک گوش نکن من دوست دارم
پدر=حتی اگه دوسش داری نمیزارم این رابطه ادامه داشته باشه.....بخاطرش خواهرتو بدبخت کردی
امی=باباااااا
پدر=خفع شو دختر منو باش فکر کردم از تو چیز بیشتری در میاد تا ا.ت .
سوریون=به ا.ت اینجا چیکار میکنی
ا.ت=سلام خانم.....با بابام کار دارم
سوریون=اومم باشه تو اتاق کارشه
ا.ت=مرسی
سوریون=ولی از دیدنت خوشحال نمیشه
ا.ت=منم نیومدم که خوشحال شه
از پله ها رفتم بالا و در اتاقش رو زدم و وقتی گفت بیا تو وارد شدم .
پدر=تواینجا چیکار میکنی ؟ مگه نگفتم هیچوقت نیا نمیخوام ببینمت
ا.ت=سلام پدر بخاطر دخترت امی اومدم
پدر=تو اونو از کجا میشناسی ؟
ا.ت=دوست پسرم با اون بهم خیانت کرد
تازه هم دانشگاهیم هم هست خودش دیشب بهم گفت خواهرمه
پدر=داری دروغ میگی مثل مادر مرموزتی
ا.ت=مادرمم اینقدر با شما گشته بود اینجوری شده بود .
پدر=خفه شو دختر
داشتیم حرف میزدیم که در کوبیده شد و امی و کوک وارد شدن
امی=تو اینجا چه گوهی میخوری ؟
ا.ت=همون گوهی که تو میخوری
کوک چشاش از حدقه زده بود بیرون چشم
غره ای رفتم و گفتم
ا.ت=کوک هیچی ازت نمیخوام.....هیچی ولی مگه تو با امی به من خیانت نکردی
امی=نه خیانت نکرد ،بابا به حرفش گوش نکن زر میزنه
پدر=ساکت شید ببینم ،کوک تویی ؟
کوک=بله
پدر=تو به ا.ت خیانت کردی ؟
کوک=م.......
امی=خفه شو کوک
پدر=ساکت شو دختر ،کوک درسته ؟
ا.ت=کوک توروخدا راستشو بگو
کوک=.......درسته
پدر=امی ؟
ا.ت=پدر من نمیخوام بعد این همه سال طرف منو بگیری ،تو این مدت دانشگاهی که دخترت قبول شده قبول شدم ولی با زحمت خودم...
رشته ای که میخواستم رفتم و الآنم عشق زندگیم پایین وایساده منتظرمه.....فقط ببین بخاطر عشقت منو انداختی بیرون و به جاش کیو نگه داشتی
پدر=ا.ت.......
ا.ت=پدر شما هرکاری کنید هم نمیتونید منو دوست داشته باشید.....منم همینطور ولی بنظرم امی رو درست تربیت نکردید
امی=خفه شو دختره ی هرزهههههه
امی سمتم دوید و موهامو کشید و یه مشت زد تو صورتم .
ا.ت=هرکاری کنی دیگه برام مهم نیست ،پدر مرسی که تنهام گذاشتی و نذاشتی به کسی مثل امی تبدیل بشم .
پدر=امی ولش کنننننن
امی با داد پدرم یکم جا خورد و ازم جدا شد .
پدر=ا.ت کوک حتما دوست نداشته که بهت خیانت کرده
زل زدم به کوک که دیدم داره اشک میریزه
ا.ت=کوک مرسی که با خواهرم بهم خیانت کردی البته خواهر ناتنی ،بابا اینکه کوک دوستم نداشته قابل درکه ولی میتونست بهم بگه ما خیلی ساله دوستیم.....خیانت راهش نبود
پدر=امی این همه مرد چرا کوک ؟ ها ؟
امی=چون کوک مال ا.ت بود میخواستمش فقط همین
پدر=دختره ی نمک نشناس
ا.ت=کوک دیدی عاشقت نبود ؟ دیدی ؟ دیدی داره اعتراف میکنه دوست نداره
کوک=ا.ت من.......
ا.ت=دیگه برام مهم نیستم کوک مرسی که تو این مدت هوامو داشتی ولی.....بد زدی خیلی بد زدی
امی=کوک گوش نکن من دوست دارم
پدر=حتی اگه دوسش داری نمیزارم این رابطه ادامه داشته باشه.....بخاطرش خواهرتو بدبخت کردی
امی=باباااااا
پدر=خفع شو دختر منو باش فکر کردم از تو چیز بیشتری در میاد تا ا.ت .
۵۳.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.