پارت169
#پارت169
شیطونکِ بابا🥺💜
همچی اوکی بود ، داشتم به سمت در میرفتم که یهویی باز شد و پسری اومد داخل..
نگاه هیزی بهم انداخت و با خنده برگشت عقب و گفت:
+ اوه اوه بچها اینجارو ببینید عجب دافی شکار گردم
اخمی کردم و به سمتش رفتم
_ برو کنار دلقک
+ جون خانومی عجب صدایی داری شما
یه دهن واسمون آواز میخونی؟!
چشم غره ای بهش زدم و با لگد کوبیدم به پاش که صورتش قرمز شد و از جلوی راهم رفت کنار
پا تند کردم به سمت پله ها و یه دستمو زدم به نرده ، آروم آروم یکی یکی پله هارو اومدم پایین و با دیدن جمعیتی که کمم نبودن ، نچی زیر لب گفتم
الان تو این شلوغی چجوری باید کیانارو پیدا میکردم؟! اصلا نمیدونستم هنوز اومده یا نه!!
به گوشه ای رفتم و از داخل جمعیت شروع کردم به رصد کردن آدما
هرچی چشم چرخوندم ، کیانارو ندیدم . مثل اینکه هنوز نیومده بود...
پوفی کشیدم و نگاهمو انداختم اون سمت سالن که با دیدن همون پسره که مزاحمم شده بود ، پوزخندی زدم
سراسیمه سرشو به چپو راست میچرخوند و انگار داشت دنبال من میگشت
بهتره زودتر افرازو پیداکنم و برم ور دلش تا این اسکل دست از سرم برداره.
با صدای قهقه ی بلندی ، سرچرخوندم که دیدم افراز بین چند تا دختر ایستاده و داره میخنده....
یه حس بدی پیداکردم و اخمام رفت توهم...
پس حالا که اینطوره چطوره منم مث دخترای مجرد رفتار کنم و یکمی خوش بگذرونم؟
شیطونکِ بابا🥺💜
همچی اوکی بود ، داشتم به سمت در میرفتم که یهویی باز شد و پسری اومد داخل..
نگاه هیزی بهم انداخت و با خنده برگشت عقب و گفت:
+ اوه اوه بچها اینجارو ببینید عجب دافی شکار گردم
اخمی کردم و به سمتش رفتم
_ برو کنار دلقک
+ جون خانومی عجب صدایی داری شما
یه دهن واسمون آواز میخونی؟!
چشم غره ای بهش زدم و با لگد کوبیدم به پاش که صورتش قرمز شد و از جلوی راهم رفت کنار
پا تند کردم به سمت پله ها و یه دستمو زدم به نرده ، آروم آروم یکی یکی پله هارو اومدم پایین و با دیدن جمعیتی که کمم نبودن ، نچی زیر لب گفتم
الان تو این شلوغی چجوری باید کیانارو پیدا میکردم؟! اصلا نمیدونستم هنوز اومده یا نه!!
به گوشه ای رفتم و از داخل جمعیت شروع کردم به رصد کردن آدما
هرچی چشم چرخوندم ، کیانارو ندیدم . مثل اینکه هنوز نیومده بود...
پوفی کشیدم و نگاهمو انداختم اون سمت سالن که با دیدن همون پسره که مزاحمم شده بود ، پوزخندی زدم
سراسیمه سرشو به چپو راست میچرخوند و انگار داشت دنبال من میگشت
بهتره زودتر افرازو پیداکنم و برم ور دلش تا این اسکل دست از سرم برداره.
با صدای قهقه ی بلندی ، سرچرخوندم که دیدم افراز بین چند تا دختر ایستاده و داره میخنده....
یه حس بدی پیداکردم و اخمام رفت توهم...
پس حالا که اینطوره چطوره منم مث دخترای مجرد رفتار کنم و یکمی خوش بگذرونم؟
۶.۰k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.