سفیران سلامت پارت46
#rose
فلش بک
وقتی جین سریع رفت خیلی نگران شدم یعنی جیسو چش شده
فوری رفتم لباس های جیسو رو برداشتم
در کمدشون رو باز کردم
یه لباس برداشتم
دیدم یه جعبه اونجاست نظرم رو جلب کرد
برش داشتم
بازش کردم
به محض اینکه بازش کردم دیدم توش چیه
بغضم ترکید
داخل جعبه عکس ها و نامه های جیسو و هوسوک بود
چقدر همو دوست داشتن
جیسو هنوزم اونو دوست داره
وای رزی تو چته
سریع اشکامو پاک کردم و ساک رو از بالای کمد برداشتم
لباس های زیادی برداشتم
خب اگه خدا بخواد همه چیزو برداشتم
رفتم خونه خودم داشتم فوری اماده میشدم که دیدم یکی در خونم رو زد
لیسا بود
لیسا: رزی من میخواستم برم پیش جیسو
میخواستم بگم تو هم میای؟؟
اتفاقا منم اماده میشدم برم هرچی بود حال جیسو بد شده
لیسا: چیشده جیسو چشه؟؟
راستش یه چند دقیقه پیش دیدم جین اومده
گفتم شاید گشنشه یا چیزی لازم داره رفتم پیشش
داشت باهام حرف میزد که یکی زنگ زد فوری رفت و به منم گفت که برای جیسو لباس بر دارم بیارم
بعدم سریع رفت
لیسا: چرا به من نگفتی بدو بریم
دارم میام
راستی بچه هارو پیش کی گذاشتی
لیسا: گذاشتمش پیش باباشون(اوخی چه بابا کیوتی)
خب پس بریم
پایان فلش بک
#jennie
جیسو رو از اتاق عمل اوردن بیرون
اجازه ملاقات نمیدادن
هرچی گشتم جین رو ندیدم احتمالا رفته دستشویی
منم رفتم بیرون که هوا بخورم
از در بیمارستان رفتم بیرون اومدم برم سمت راست که جین رو دیدم
نشسته بود روی نیمکت صورتش خیلی معلوم نبود
یکم جلوتر رفتم دیدم انگار داره حرف میزنه
صورتشو بالا اورد
ای وای جین داره گریه میکنه
جین: خدایا اخه چرا
چرا ما این همه دردسر بست نبود
بچم رو از دست دادم به کنار
حال همسرم خوب نبود به کنار
جیسو نزدیک بود بمیره
اگه جیسو چیزیش میشد چی
من بدون جیسو دوام نمیارم
اخ من همیشه میگفتم جین چقدر خشکه هیچ وقت احساساتشو نشون نمیده
نگو این نمیخواسته مارو ناراحت کنه
از پرستار پرسیدم گفت که الان موقع ملاقات شده
رفتم پیش جیسو
فلش بک
وقتی جین سریع رفت خیلی نگران شدم یعنی جیسو چش شده
فوری رفتم لباس های جیسو رو برداشتم
در کمدشون رو باز کردم
یه لباس برداشتم
دیدم یه جعبه اونجاست نظرم رو جلب کرد
برش داشتم
بازش کردم
به محض اینکه بازش کردم دیدم توش چیه
بغضم ترکید
داخل جعبه عکس ها و نامه های جیسو و هوسوک بود
چقدر همو دوست داشتن
جیسو هنوزم اونو دوست داره
وای رزی تو چته
سریع اشکامو پاک کردم و ساک رو از بالای کمد برداشتم
لباس های زیادی برداشتم
خب اگه خدا بخواد همه چیزو برداشتم
رفتم خونه خودم داشتم فوری اماده میشدم که دیدم یکی در خونم رو زد
لیسا بود
لیسا: رزی من میخواستم برم پیش جیسو
میخواستم بگم تو هم میای؟؟
اتفاقا منم اماده میشدم برم هرچی بود حال جیسو بد شده
لیسا: چیشده جیسو چشه؟؟
راستش یه چند دقیقه پیش دیدم جین اومده
گفتم شاید گشنشه یا چیزی لازم داره رفتم پیشش
داشت باهام حرف میزد که یکی زنگ زد فوری رفت و به منم گفت که برای جیسو لباس بر دارم بیارم
بعدم سریع رفت
لیسا: چرا به من نگفتی بدو بریم
دارم میام
راستی بچه هارو پیش کی گذاشتی
لیسا: گذاشتمش پیش باباشون(اوخی چه بابا کیوتی)
خب پس بریم
پایان فلش بک
#jennie
جیسو رو از اتاق عمل اوردن بیرون
اجازه ملاقات نمیدادن
هرچی گشتم جین رو ندیدم احتمالا رفته دستشویی
منم رفتم بیرون که هوا بخورم
از در بیمارستان رفتم بیرون اومدم برم سمت راست که جین رو دیدم
نشسته بود روی نیمکت صورتش خیلی معلوم نبود
یکم جلوتر رفتم دیدم انگار داره حرف میزنه
صورتشو بالا اورد
ای وای جین داره گریه میکنه
جین: خدایا اخه چرا
چرا ما این همه دردسر بست نبود
بچم رو از دست دادم به کنار
حال همسرم خوب نبود به کنار
جیسو نزدیک بود بمیره
اگه جیسو چیزیش میشد چی
من بدون جیسو دوام نمیارم
اخ من همیشه میگفتم جین چقدر خشکه هیچ وقت احساساتشو نشون نمیده
نگو این نمیخواسته مارو ناراحت کنه
از پرستار پرسیدم گفت که الان موقع ملاقات شده
رفتم پیش جیسو
۳۳.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.