Black Cigarette P5
تق تق تق...
"بله؟" Jimin
"جیمین، میتونم بیام داخل؟"Jeon
" کوک تویی.." Jimin
" سلاممم. چطوری؟"Jeon
" به نظرت وضعیتم خیلی خوبه؟"Jimin
کوک نگاهی به قیافه پوکر جیمین انداخت.
" پسر چرا انقد ناامیدی؟" Jeon
"توروخدا از امید و آرزو حرف نزن."Jimin
" باشه بابا. میدونم حوصله نصیحت های بابابزرگی نداری."Jeon
" خوبه که خودت میدونی."Jimin
" خوشم میاد از اینکه..."Jeon
جئون حرفش را قورت داد.
" میشه بگی الان وضعیتم چی میشه؟"Jimin
" بزار چک آپت کنم." Jeon
دکتر جئون کیفش را روی میز گذاشت و وسایل دستگاه تنفسی
را بیرون آورد.
"بیا جلو." Jeon
جیمین سرش را به سمت جلو حرکت داد.
لوله را در دهان جیمین گذاشت.
"وقتی شمردم، هوای داخل ریه تو به داخل لوله بفرست."Jeon
جیمین سری به نشانه تأیید تکان داد.
" یک، دو و سه...
دم و بازدم ، دم و بازدم" Jeon
" خوبه... یک بار دیگه امتحان می کنیم. این بار سری دستگاه رو تغییر میدم باید ببینم ریه هات چقدر بهتر شدن."Jeon
" هعی..." Jimin
" بی حوصله نباش دیگه، الان تموم میشه." Jeon
"حوصله ندارم، کوک تو که خودت میدونی من قرار نیست هیچوقت خوب بشم. چرا الکی خودمو و خودتو خسته کنم؟"Jimin
" میشه ببندی؟"Jeon
" چیو؟"Jimin
" دهنتو...
چرا انقد کله شقی میکنی؟
من میخوام کمکت کنم که زود خوب بشی". Jeon
" اگه بنا بر خوب شدن منه، من ۷ ساله درگیرم و خوب نشدم.
تلاش بیخودی نکن کوک، انرژیتو هدر نده."Jimin
" باشه ... این آخرین باره."Jeon
" هوف" Jimin
جیمین در حال خواندن کتاب بود، کتابی که سونی بهش داده بود.
کتاب را از دیشب شروع کرده بود به خواندن.
کتاب غم انگیزی بود. درسته جیمین همچین غمی را تجربه نکرده بود ولی از جملات کتاب خون می چکید.
از دیشب چهل روز این کتاب را خونده بود و در روحیش تاثیر گذاشته بود.
کتاب را باز کرد و شروع به خواندن کرد..
روز ۴۱:
یه روزهایی احساس میکنم
که دیگه فراموشت کردم
و برام اصلأ اهمیتی نداره
که الان داری چی کار میکنی
ولی بعدش سروکلۀ
یه خاطره پیدا میشه و
و میبینم به همین راحتی...
دلم برات تنگ شده
صفحه را ورق زد و خواند و خواند...
تا به روز چهل و هشتم رسید.
روز ۴۸:
باید چشمت رو بیشتر باز می کردی
من دیوونه ات بودم
این دیگر چه کتابی بود... که از تمام کلمات، از تک تک جملات درد و دلتنگی میچکید.
کتاب را بست و نشانک را بین دو صفحه قرار داد.
از روی نیمکت بلند شد و خواست کمی راه برود و با بیمارستان آشنا شود.
شرایط پارت بعد:
۱۵۰ like
60 comment
"بله؟" Jimin
"جیمین، میتونم بیام داخل؟"Jeon
" کوک تویی.." Jimin
" سلاممم. چطوری؟"Jeon
" به نظرت وضعیتم خیلی خوبه؟"Jimin
کوک نگاهی به قیافه پوکر جیمین انداخت.
" پسر چرا انقد ناامیدی؟" Jeon
"توروخدا از امید و آرزو حرف نزن."Jimin
" باشه بابا. میدونم حوصله نصیحت های بابابزرگی نداری."Jeon
" خوبه که خودت میدونی."Jimin
" خوشم میاد از اینکه..."Jeon
جئون حرفش را قورت داد.
" میشه بگی الان وضعیتم چی میشه؟"Jimin
" بزار چک آپت کنم." Jeon
دکتر جئون کیفش را روی میز گذاشت و وسایل دستگاه تنفسی
را بیرون آورد.
"بیا جلو." Jeon
جیمین سرش را به سمت جلو حرکت داد.
لوله را در دهان جیمین گذاشت.
"وقتی شمردم، هوای داخل ریه تو به داخل لوله بفرست."Jeon
جیمین سری به نشانه تأیید تکان داد.
" یک، دو و سه...
دم و بازدم ، دم و بازدم" Jeon
" خوبه... یک بار دیگه امتحان می کنیم. این بار سری دستگاه رو تغییر میدم باید ببینم ریه هات چقدر بهتر شدن."Jeon
" هعی..." Jimin
" بی حوصله نباش دیگه، الان تموم میشه." Jeon
"حوصله ندارم، کوک تو که خودت میدونی من قرار نیست هیچوقت خوب بشم. چرا الکی خودمو و خودتو خسته کنم؟"Jimin
" میشه ببندی؟"Jeon
" چیو؟"Jimin
" دهنتو...
چرا انقد کله شقی میکنی؟
من میخوام کمکت کنم که زود خوب بشی". Jeon
" اگه بنا بر خوب شدن منه، من ۷ ساله درگیرم و خوب نشدم.
تلاش بیخودی نکن کوک، انرژیتو هدر نده."Jimin
" باشه ... این آخرین باره."Jeon
" هوف" Jimin
جیمین در حال خواندن کتاب بود، کتابی که سونی بهش داده بود.
کتاب را از دیشب شروع کرده بود به خواندن.
کتاب غم انگیزی بود. درسته جیمین همچین غمی را تجربه نکرده بود ولی از جملات کتاب خون می چکید.
از دیشب چهل روز این کتاب را خونده بود و در روحیش تاثیر گذاشته بود.
کتاب را باز کرد و شروع به خواندن کرد..
روز ۴۱:
یه روزهایی احساس میکنم
که دیگه فراموشت کردم
و برام اصلأ اهمیتی نداره
که الان داری چی کار میکنی
ولی بعدش سروکلۀ
یه خاطره پیدا میشه و
و میبینم به همین راحتی...
دلم برات تنگ شده
صفحه را ورق زد و خواند و خواند...
تا به روز چهل و هشتم رسید.
روز ۴۸:
باید چشمت رو بیشتر باز می کردی
من دیوونه ات بودم
این دیگر چه کتابی بود... که از تمام کلمات، از تک تک جملات درد و دلتنگی میچکید.
کتاب را بست و نشانک را بین دو صفحه قرار داد.
از روی نیمکت بلند شد و خواست کمی راه برود و با بیمارستان آشنا شود.
شرایط پارت بعد:
۱۵۰ like
60 comment
۱۲.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.