part:3
part:3
+یهو خشکم زد با دیدن اون اون تهیونگ بود درست دیدم اره خودش بود درو بست اومد سمت از ترس بلند شدم و عقب عقب رفتم
_خب خانم ات منو میزنی در میری
+باترس گفتم تو کسی ک پدرم منو بهش فروخته
_کسی دیگه ای اینجا میبینی
+از همون اول معلوم بود ی کلکی تو کارته(باگریه)
_خب راستشو بخای من نمیدونستم تو دختر جانگی(باباا.ت)ولی وقتی فهمیدم خوشحالم شدم (پوز خند)
+من کاری نکردم بزار برم اصلا کارای بابام ب من چه ربطی دارع تورو خدا بذار برم (باگریه)
_ن خانم کوچولو هیج جا نمیشه بری از این ب بعد تو اینجا ب عنوان ی خدمتکار کار میکنی واینکه فکر فرار ب سرت نزنه برات بد تموم میشه(جدی)
+یعنی باید خدمتکارشم(زیرلب بابغض)
_خوب حالا از این اتاق بیا بیرون برو پیش اجوما تا بهت بگه چیکار کنی
و.یو ا.ت
تهیونگ از اتاق رفت بیرون اشکام سرازیر شدن حالاباید خدمتکارشم چراچرا اخ باید این همه سختی بکشم (الهی 😿)
+رفتم بیرون از اتاق ی زن تو اشپز خونه بود رفتم سمتش گفتم شما اجومایید درسته @بله دخترم من اجومام +خوب من باید چیکار کنم@خوب باید از این ب بعدهمیشه ساعت شیش بیدار شی صبحانه ارباب و امادع کنی...
+یهو خشکم زد با دیدن اون اون تهیونگ بود درست دیدم اره خودش بود درو بست اومد سمت از ترس بلند شدم و عقب عقب رفتم
_خب خانم ات منو میزنی در میری
+باترس گفتم تو کسی ک پدرم منو بهش فروخته
_کسی دیگه ای اینجا میبینی
+از همون اول معلوم بود ی کلکی تو کارته(باگریه)
_خب راستشو بخای من نمیدونستم تو دختر جانگی(باباا.ت)ولی وقتی فهمیدم خوشحالم شدم (پوز خند)
+من کاری نکردم بزار برم اصلا کارای بابام ب من چه ربطی دارع تورو خدا بذار برم (باگریه)
_ن خانم کوچولو هیج جا نمیشه بری از این ب بعد تو اینجا ب عنوان ی خدمتکار کار میکنی واینکه فکر فرار ب سرت نزنه برات بد تموم میشه(جدی)
+یعنی باید خدمتکارشم(زیرلب بابغض)
_خوب حالا از این اتاق بیا بیرون برو پیش اجوما تا بهت بگه چیکار کنی
و.یو ا.ت
تهیونگ از اتاق رفت بیرون اشکام سرازیر شدن حالاباید خدمتکارشم چراچرا اخ باید این همه سختی بکشم (الهی 😿)
+رفتم بیرون از اتاق ی زن تو اشپز خونه بود رفتم سمتش گفتم شما اجومایید درسته @بله دخترم من اجومام +خوب من باید چیکار کنم@خوب باید از این ب بعدهمیشه ساعت شیش بیدار شی صبحانه ارباب و امادع کنی...
۶.۲k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.