Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(۵روبعد)
(مائده)
الان پنج روز بود ک خبری از برهان نبود هرچی هم ثریا زنگ میزد گوشیش خاموش بود نگرانش شده بودن و دلشوره گرفته بودم
(برهان)
پنج روز بود ک خونه نرفته بودم حسابی م*ست میکردم خونه رفیقم ماهان رفته بودم
دختره: ماهان گفت بیام بهت انرژی بدم امشب
برهان: نمخواممممم برو گمشووووو(باداد)
با دادی ک زدم دختره از اتاق رفت بیرون ک ماهان امد
ماهان: چته پسر توو اینو فرستادم شارژت کنن
برهان: اینارو نمخوام فقط یک نفر تو دنیا هست ک بهم انرژی میده اونم مائده تمام
ماهان: عاشقش شدی؟
برهان: ماهان اون روز نبودی امدم بزنمش ک تو چشم هاش نگاه کردم انگار طلسمش شدم(نویسنده:رمان اهوی منو یادتونه همه شخصیت ها تو کار طلسم بودن)دیگ دلم نمیاد حتی سرش داد بزنم اون موقع ک موهاشو کشیدم انگار خودم نبودم ولی وقتی به چشمهاش نگاه کردم خودواقعیم امد
ماهان:چرا بهش اعتراف نمکنی؟
برهان:میخوام ولی میدونم اگه بفهمه ک ناحق صیغه من شده ازم متنفر میشه میره
ماهان:اون الان پیش تو تا مهلت تموم شدن محرمیتون ۳ ماه دیگ مونده ببرش با حقیقت زندگیش روبرو بشه خودت ببرش حقیقت راست بفهمه
برهان:اگر من میدونستم بابا این بابا منو نکشته یکی دیگ کشته من اصلا با این بچه اینکارو نمکردم اصلا
ماهان:تو ک نمدونیستی ک یکی دیگ کشته انداختن گردن این درستع؟
برهان:اره درسته
ماهان:همینو به مائده هم بگو
برهان: اگه باور نکرد چی؟
ماهان:تو باهاش مهربون باش تو بهش اعتراف کن ک دوسش داری اون باورت میکنه چون میدونم اونم ترو دوست داره
(برهان)
حرف هایی ماهان درست بود باید عشقمو اعتراف میکردم بهش ولی هنوز زود بود به موقعش باید میگفتم،رفتم خونه ک دیدم مائده رو مبل نشسته گریه میکنه
(مائده)
نشسته بودم گریه میکردم ک متوجه صدای ماشین برهان نشدم ک یکدفعه برهان دروا کرد ک با دیدنش رفتم بغلش کردم
مائده:نگرانت شده بودم کجا رفته بودی؟
برهان:به توچه
مائده:معذرت میخوام
برهان منو پس زد
مائده:غذا خوردی؟
برهان:اره با یک دختره رفتم رستوران خوردم
میدونستم الکی میگه و داره حرص منو درمیاره رفتم تو اتاق ک دیدم داره لباس شو درمیاره ک بره حمام
مائده:جای یک دختر بودی؟
برهان: اره این ۵ روز پیش یکی بودم
مائده:بهت خوش گذشت؟
برهان: خیلی
مائده:اها
برهان رفت تو حمام ک لایی در حمام یکم باز کرد و سرشو از اونجا اورد بیرون
برهان:اینقدر خوشم میاد حرصتو درمیارم
مائده:چی؟
برهان: تا وقتی ترو دارم چرا برم با کسی دیگ
اینو گفت و رفت تو دلم عروسی بودددددددددد
غلط املایی داشت ببخشید
(۵روبعد)
(مائده)
الان پنج روز بود ک خبری از برهان نبود هرچی هم ثریا زنگ میزد گوشیش خاموش بود نگرانش شده بودن و دلشوره گرفته بودم
(برهان)
پنج روز بود ک خونه نرفته بودم حسابی م*ست میکردم خونه رفیقم ماهان رفته بودم
دختره: ماهان گفت بیام بهت انرژی بدم امشب
برهان: نمخواممممم برو گمشووووو(باداد)
با دادی ک زدم دختره از اتاق رفت بیرون ک ماهان امد
ماهان: چته پسر توو اینو فرستادم شارژت کنن
برهان: اینارو نمخوام فقط یک نفر تو دنیا هست ک بهم انرژی میده اونم مائده تمام
ماهان: عاشقش شدی؟
برهان: ماهان اون روز نبودی امدم بزنمش ک تو چشم هاش نگاه کردم انگار طلسمش شدم(نویسنده:رمان اهوی منو یادتونه همه شخصیت ها تو کار طلسم بودن)دیگ دلم نمیاد حتی سرش داد بزنم اون موقع ک موهاشو کشیدم انگار خودم نبودم ولی وقتی به چشمهاش نگاه کردم خودواقعیم امد
ماهان:چرا بهش اعتراف نمکنی؟
برهان:میخوام ولی میدونم اگه بفهمه ک ناحق صیغه من شده ازم متنفر میشه میره
ماهان:اون الان پیش تو تا مهلت تموم شدن محرمیتون ۳ ماه دیگ مونده ببرش با حقیقت زندگیش روبرو بشه خودت ببرش حقیقت راست بفهمه
برهان:اگر من میدونستم بابا این بابا منو نکشته یکی دیگ کشته من اصلا با این بچه اینکارو نمکردم اصلا
ماهان:تو ک نمدونیستی ک یکی دیگ کشته انداختن گردن این درستع؟
برهان:اره درسته
ماهان:همینو به مائده هم بگو
برهان: اگه باور نکرد چی؟
ماهان:تو باهاش مهربون باش تو بهش اعتراف کن ک دوسش داری اون باورت میکنه چون میدونم اونم ترو دوست داره
(برهان)
حرف هایی ماهان درست بود باید عشقمو اعتراف میکردم بهش ولی هنوز زود بود به موقعش باید میگفتم،رفتم خونه ک دیدم مائده رو مبل نشسته گریه میکنه
(مائده)
نشسته بودم گریه میکردم ک متوجه صدای ماشین برهان نشدم ک یکدفعه برهان دروا کرد ک با دیدنش رفتم بغلش کردم
مائده:نگرانت شده بودم کجا رفته بودی؟
برهان:به توچه
مائده:معذرت میخوام
برهان منو پس زد
مائده:غذا خوردی؟
برهان:اره با یک دختره رفتم رستوران خوردم
میدونستم الکی میگه و داره حرص منو درمیاره رفتم تو اتاق ک دیدم داره لباس شو درمیاره ک بره حمام
مائده:جای یک دختر بودی؟
برهان: اره این ۵ روز پیش یکی بودم
مائده:بهت خوش گذشت؟
برهان: خیلی
مائده:اها
برهان رفت تو حمام ک لایی در حمام یکم باز کرد و سرشو از اونجا اورد بیرون
برهان:اینقدر خوشم میاد حرصتو درمیارم
مائده:چی؟
برهان: تا وقتی ترو دارم چرا برم با کسی دیگ
اینو گفت و رفت تو دلم عروسی بودددددددددد
غلط املایی داشت ببخشید
۸.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.