فیک اکست ولت نمیکنه پارت ۵

ات . وقتی دادزدم خدمتکارع رفت
خدمتکارع اسمش یونا هست
یونا وقتی داشت برمیگشت ته دیدش و گفت چرا هیچی نخوردع
یونا . اقا گفت من اونقدر غذا نمیخوردم تا بمیرم
ته تو ذهنش . دختره ی لجباز الان میام بهت نشون میدم
ته . باشه یونا برو
ویو ات.
اینجا یه تخت و یه پتو داشت رفت نشستم روش بخوابم خیلی خسته بودم
چشمام دگیع داشت بسته میشد که ته اومد
ته . ات چرا غذاتو نخوردی
ات . دوست ندارم مشکلی داری😒
ته . ارع ات ببین داری اعصبانیم میکنی داری کاری میکنی که تنبیهت کنم
ات . ببین ته بزار من برم که دیگع تو هم عصبانی نشی
ته . انقدر دوست داری بری
ات . ارع (باذوق)
ته . غلط کردی😂
ات. هر هر چقدر خندیدیم ته توروخدا منو از اینجا دربیار
ته . بزار فکرکنم
ات. اداشو درمیارع
ته میخندع
ته . ات دنبالم بیا
ات. منو از اینجا میاری بیرون😁
ته . ارع
رفتیم بعد چند دقیقه رسیدیم اینجا همون اتاق قبلیمون بود
ته . ات برو استراحت کن
ات . باشه
ات رفت رو تخت دراز کشید ته هم اومد وبغلش کرد دلم برات تنگ شدع بود بیب
ات . ته ولم کن من تورو دوست ندارم ازم جدا شو
ته عصبانی شد وگفت خفه شو حتما باید برینی تو حسم باداد