فیک جیمین ( کیوت و خشن ) پارت ۳۶
از زبان سویونگ
صبح که از خواب بیدار شدم اصلا نمیخواستم برم شرکت احساس میکردم کل بدنم درد میکنه باند شدم زنگ زدم به منشی و گفتم حالم خوب نیست امروز نمیتونم بیام بازم گرفتم خوابیدم
( دو ساعت بعد)
از زبان جیمین
امروز سویونگ رو ندیدم از منشیش پرسیدم و اون گفت که حالش خوب نبوده و نتونسته بیاد ، همه داشتن شرکت رو برای جشن آماده میکردن یعنی کلا کار و بار فراموش شده بود
در همین حین میونگ رو دیدم اومد سمتم بغلم کرد و گفت: سلام صبح بخیر عزیزم گفتم: صبح تو هم بخیر عزیزم گفت : خیلی واسه جشن استرس دارم گفتم : چرا گفت : چون میخوام خوشگلترین آدم اون جشن باشم گفتم: تو همینطوریش هم خوشگلی
( ایششش از عشق این دوتا متنفرمممم)
از زبان سویونگ
دوباره از خواب بیدار شدم هنوزم حالم بده رفتم از اتاقم بیرون با هر سختی بود رفتم پایین کسی خونه نبود انگار تنهام رفتم سمته آشپزخونه خدمتکار گفت: حالتون خوبه خانم گفتم : خوبم فقط یه چیزی بده سر گیجم رو خوب کنه یه قرص بهم داد خوردم و یکم بهتر شدم بلند شدم و رفتم بالا توی اتاقم لباسام رو عوض کردم و رفتم شرکت وقتی رسیدم و رفتم داخل سالن بزرگ شرکت رو داشتن. تزیین میکردن میز و صندلی های باکلاس آورده بودن حتما بخاطره جشنه رفتم جلو تر که میونگ و جیمین و دیدم اما وقتی نگاهم رو برگردوندم تهیونگ رو دیدم با خوشحالی رفتم سمتش و بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد گفت: چطوری گفتم: خوبم تو چطوری
گفت: منم همچنین وقتی برگشتم و به جیمین نگاه کردم حسودی تو چشاش موج میزد
رفتم به اتاقم ولی هیچ کاری واسه انجام دادن نداشتم
از زبان تهیونگ
از سویونگ جدا شدم و رفتم سمته جیمین و میونگ گفتم : جیمین میشه تنها باهم حرف بزنیم میونگ گفت: پس من میرم ، رفت منو جیمین موندیم
گفت : چیشده گفتم : جیمین من به تصمیمی گرفتم اگر تو کاری نکنی من عملیش میکنم گفت: اون چیه؟ گفتم : سویونگ اگر نخوایش من میخوامش اگر عجله نکنی از دستت درش میارم پارک جیمین جیمین گفت : داری تهدیدم میکنی گفتم: نه هشدار میدم فقط و فقط یک هفته وقت داری اگر کاری که باید و تو نکنی باهاش من میکنم
از زبان جیمین
گفتم : مراقب حرف زدنت باش تو داری درمورد زن من حرف میزنی اون کیم سویونگ زن منه نه تو گفت : عه واقعاً نمیدونستم چون حتی شما یه بار هم دسته همو نگرفتیم شاید اصلا به هم نگاه هم نکردین نه اون تا ماه های آینده زن من میشه چه از نظر جسمی و از چه نظره روحی یه مشت زدم به صورتش و یقش رو گرفتم و گفتم: تو حق نداری درمورد کسی که زن منه اینطوری حرف بزنی کیم تهیونگ حدت رو بدون ، ولش کردم رفتم پایین
( سه روز بعد)
از زبان سویونگ
امروز جشنه واییی خیلی استرس دارم لباسام رو که با جینو خریده بودم پوشیدم موهامم هم جینو خودش درست کرد یه آرایش ملایم هم..
صبح که از خواب بیدار شدم اصلا نمیخواستم برم شرکت احساس میکردم کل بدنم درد میکنه باند شدم زنگ زدم به منشی و گفتم حالم خوب نیست امروز نمیتونم بیام بازم گرفتم خوابیدم
( دو ساعت بعد)
از زبان جیمین
امروز سویونگ رو ندیدم از منشیش پرسیدم و اون گفت که حالش خوب نبوده و نتونسته بیاد ، همه داشتن شرکت رو برای جشن آماده میکردن یعنی کلا کار و بار فراموش شده بود
در همین حین میونگ رو دیدم اومد سمتم بغلم کرد و گفت: سلام صبح بخیر عزیزم گفتم: صبح تو هم بخیر عزیزم گفت : خیلی واسه جشن استرس دارم گفتم : چرا گفت : چون میخوام خوشگلترین آدم اون جشن باشم گفتم: تو همینطوریش هم خوشگلی
( ایششش از عشق این دوتا متنفرمممم)
از زبان سویونگ
دوباره از خواب بیدار شدم هنوزم حالم بده رفتم از اتاقم بیرون با هر سختی بود رفتم پایین کسی خونه نبود انگار تنهام رفتم سمته آشپزخونه خدمتکار گفت: حالتون خوبه خانم گفتم : خوبم فقط یه چیزی بده سر گیجم رو خوب کنه یه قرص بهم داد خوردم و یکم بهتر شدم بلند شدم و رفتم بالا توی اتاقم لباسام رو عوض کردم و رفتم شرکت وقتی رسیدم و رفتم داخل سالن بزرگ شرکت رو داشتن. تزیین میکردن میز و صندلی های باکلاس آورده بودن حتما بخاطره جشنه رفتم جلو تر که میونگ و جیمین و دیدم اما وقتی نگاهم رو برگردوندم تهیونگ رو دیدم با خوشحالی رفتم سمتش و بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد گفت: چطوری گفتم: خوبم تو چطوری
گفت: منم همچنین وقتی برگشتم و به جیمین نگاه کردم حسودی تو چشاش موج میزد
رفتم به اتاقم ولی هیچ کاری واسه انجام دادن نداشتم
از زبان تهیونگ
از سویونگ جدا شدم و رفتم سمته جیمین و میونگ گفتم : جیمین میشه تنها باهم حرف بزنیم میونگ گفت: پس من میرم ، رفت منو جیمین موندیم
گفت : چیشده گفتم : جیمین من به تصمیمی گرفتم اگر تو کاری نکنی من عملیش میکنم گفت: اون چیه؟ گفتم : سویونگ اگر نخوایش من میخوامش اگر عجله نکنی از دستت درش میارم پارک جیمین جیمین گفت : داری تهدیدم میکنی گفتم: نه هشدار میدم فقط و فقط یک هفته وقت داری اگر کاری که باید و تو نکنی باهاش من میکنم
از زبان جیمین
گفتم : مراقب حرف زدنت باش تو داری درمورد زن من حرف میزنی اون کیم سویونگ زن منه نه تو گفت : عه واقعاً نمیدونستم چون حتی شما یه بار هم دسته همو نگرفتیم شاید اصلا به هم نگاه هم نکردین نه اون تا ماه های آینده زن من میشه چه از نظر جسمی و از چه نظره روحی یه مشت زدم به صورتش و یقش رو گرفتم و گفتم: تو حق نداری درمورد کسی که زن منه اینطوری حرف بزنی کیم تهیونگ حدت رو بدون ، ولش کردم رفتم پایین
( سه روز بعد)
از زبان سویونگ
امروز جشنه واییی خیلی استرس دارم لباسام رو که با جینو خریده بودم پوشیدم موهامم هم جینو خودش درست کرد یه آرایش ملایم هم..
۹۳.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.