رویایے میان مہ! پارت پنجم
. من تو اتاقم بعد پوشیدن لباس راحتیام و پاک کردن ارایشم شروع کردم به انجام روتین پوستیم و یه اهنگم گذاشتم و خل بازی درمیاوردم از فردا دیگه وقت واسه انجام اینکارا نیست که پس الان حسابی به خودم برسم. همینجوری که اهنگای گوشیم پشت هم پخش میشدن یدفعه یه اهنگ شاد بندری پخش شد منم که قر تو کمرم خشک شده بود شروع کردم قر دادن. وقتی اهنگ تموم شد برگشتم و دیدم دیا جلوی در وایستاده و از خنده قرمز شده. نیکا:خوب چیه داشتم میرقصیدم دیگه اصن تو چرا باز طبق معمول در نزدی؟ دیا همینجور میخندید و چیزی نمیگفت. یه بالشت از رو تختم بهش پرت کردم و گفتم:زهر عقرب جانم به خودت بخند اگر فیلم رقص بندریت تو عروسی سمانه رو پخش کنم یه ایران به خنده میوفتنا به فکر خودت باش. دیا:اگه راستین همچین صحنه ای رو میدید عمرا تورو انتخاب میکرد. نیکا:حالا که ندیده حالا کارت چیه که اومدی اینجا اصن؟ دیا:خاصتم بگم چه پیتزایی میخوری سفارش بدم؟ نیکا:پپرونی با نوشابه مشکی حالام برو ایششش. دیا خندید و گفت:دیوونه و رفت. بعد از اتمام روتینم تو گوشیم بودم تا دیا پیتزامو اورد تو اتاقم بعد تموم شدن غذام یکم رفتم تو یوتیوب و تیک تاک وقتی نگاهی به گوشیم انداختم دیدم ساعت شده ۶ یا پشمائیل کی زمان گذاشت. حولمو برداشتم و رفتم تو حمومِ اتاقم. بعد یه حموم درست حسابی اومدم بیرون ساعت شده بود ۷. بعد اینکه لباسامو پوشیدم و ماسک موم رو زدم گفتم بعد این همه سال دوری از مهدیس برم پیشش یکم باهاش بحرفم. رفتم سمت اتاق مهدیس و تقه ای به در زدم. مهدیس:بفرمایید. رفتم تو اتاقش. نشستم پیشش رو تخت و از هر اتفاقی که تو این سال های دوریمون افتاده بود حرف زدیم. داشتیم حرف میزدیم که در زده شد.مهدیس:بفرمایید. دیا درو باز کرد. دیا:عه نیکا تو ام اینجایی میخاصتم بگم شام از بین فست فودا چی میخورید سفارش بدم. چیزایی که میخاصتیمو به دیا گفتیم و دیا رفت یکم دیگه هم حرفیدیم و بعدش دیگه من رفتم تو اتاق خودم. نگاهی به ساعت انداخته بودم ۹ بود ما چقد حرفیدیم دهنمون کف نکرد. دیا غذامو اورد منو دیا غذامونو تو اتاق من خوردیم و حرفیدیم و بعدش من رفتم مسواکمو زدم و لالا.
فردا صبح ساعت ۹ و نیم
با الارم گوشیم از خاب پاشدم پاشدم رفتم دست و صورتمو اب زدم لباسامو عوض کردم یکم ارایش و رفتم تو اشپزخونه. صبحونه یه پچ پچ با چایی خوردم و رفتم تو سالن. کم کم بچه ها اومدن بعد سلام علیک گفتم:خوب بچه ها فک کنم طبیعی باشه که الان استرس داشته باشید،ولی سعی کنید خودتونو اروم نگه دارید چون راستین همجوره ازمون پشتیبانی میکنه،و اینکه اگر تو اتاقی که بودید دوربین بود اگر خاستید کاری انجام بدید حتما برید توی حموم چون تو حموم که دیگه دوربین نیست.
-
از این پارت متنفرم:/
فردا صبح ساعت ۹ و نیم
با الارم گوشیم از خاب پاشدم پاشدم رفتم دست و صورتمو اب زدم لباسامو عوض کردم یکم ارایش و رفتم تو اشپزخونه. صبحونه یه پچ پچ با چایی خوردم و رفتم تو سالن. کم کم بچه ها اومدن بعد سلام علیک گفتم:خوب بچه ها فک کنم طبیعی باشه که الان استرس داشته باشید،ولی سعی کنید خودتونو اروم نگه دارید چون راستین همجوره ازمون پشتیبانی میکنه،و اینکه اگر تو اتاقی که بودید دوربین بود اگر خاستید کاری انجام بدید حتما برید توی حموم چون تو حموم که دیگه دوربین نیست.
-
از این پارت متنفرم:/
۲۰.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.