خون آشام منp5
کوک:خطرناکه نمیشه
ات:لطفاااااا
کوک:باشه
ات:اخ جوننننن مرسییییی
کوک:خیلی خوب حالا آزادم کن
ات:باشه اما چجوری
کوک:یک کلید اونجاست اونو بردار بیا آزادم کن
ات:باشه
ویو ات
رفتم کیلید برداشتم آزادش کردم وقتی اومد بیرون خیلی خوشگل بود
کوک:اها کجایی
ات:ها هیچ جا
کوک:خیلی خوب بریم
ات:اره بریم اول بیا بریم من کیفمو بردارم
کوک باشه
ات:راستی اسمت چیه؟
کوک:جانگ کوک اسم تو چیه؟
ات:منم ات هستم خوشبختم
کوک:منم🤝
ویو ات:
کیفمو برداشتم بهش گفتم بریم از خونه رفتیم بیرون ویو به چند ساعت بعد
ات:الان چند ساعته داریم راه میریم چرا نمیرسیم
کوک:رسیدیم بیا
ات:من پاهام درد گرفت دیگه نمیتونم
کوک:بیا دیگه
ات:نمیتونم دیگه راه برم پاهام درد گرفته
ویو کوک:
دختر بامزه ای بود خیلی کیوت بود رفتم پیشش بغلش کردم ادامه دادم به راه رفتن که رسیدیم
ویو ات:
دیدم اومد سمتم بغلم کرد خیلی جذاب بود بعد چند دقیقه رسیدیم به یک قصر بزرگ
کوک:خب رسیدیم
ات:خیلی بزرگ و خوشگله اینجا
کوک:میدونم
ات:😂
ا/ت:خب برو تو دیگه چرا وایستادی
کوک:ببخشید اذیت شدین ارباب
ات:باشه این دفعه رو میبخشم ولی سری بعدی رو نه
کوک:پوکر رفتش داخل قصر
کوک:نمیخوای بیای پایین
ات:ها چرا
ویو ات :
از بغلش اومدم پایین که دیدم شیش تا پسر اومدن جلوم
کوک:خب ات اینجا برادرامن
ات:خوشبختم🤝
سلام ات من جیمینم
سلام من تهیونگم
منم جیهوپم
منم جینم جذاب ترین فرد اینجا
جین بسه شروع نکن منم نامجونن
منم شوگام
ات:وای تو چقد شکل گربه ای
شوگا:من کجام شکل گربست
ات:خیلی گوگولیی میشه لپهاتو بکش
شوگا:نه نمیشه
ات:ولی من میکشم
ویو ات:
رفتم لپشو کشیدم خیلی نرم بود
شوگا:نکن بچه
ات:خیلی لپهات نرمه
شوگا:عه میگم نکن
ات:من میخوام بکشم
شوگا:نه نمیشه
ات:خیلی خوب
اعضا از بحث ما دوتا خندشون گرفته بود
جونگ کوک:خیلی خوب بسه بیا بریم اتاقتو نشون بدم
ات:باشه بریم
ویو ات:
دنبالش رفتم در اتاقو باز کردم خیلی بزرگ و خوشگل بود از خستگی داشتم میمردم رفتم دراز کشیدم خوابم برد
ویو به ساعت۳صبح با صدای رعد و برق از خواب پریدم ترسیده بودم رفتم بیرون دیدم یک نفر توی آشپزخونست ترسیدم رفتم توی اتاق دیدم کوکه رفت توی اتاقش داشتم کوک رو نگاه میکردم که دوباره رعد و برق زد ترسیدم بدو بدو رفتم توی اتاق کوک
ویو کوک:رفتم اشپزخونه آب بخورم برگشتم توی اتاقم روی تخت دراز کشیدم که دیدم یکی با سرعت وارد اتاقم شد دیدم ات
کوک:اینجا چیکار میکنی
ات:همراه با گریه هیچی رعد و برق زد ترسیدم اومدم اینجا
کوک:😂
ات:لطفاااااا
کوک:باشه
ات:اخ جوننننن مرسییییی
کوک:خیلی خوب حالا آزادم کن
ات:باشه اما چجوری
کوک:یک کلید اونجاست اونو بردار بیا آزادم کن
ات:باشه
ویو ات
رفتم کیلید برداشتم آزادش کردم وقتی اومد بیرون خیلی خوشگل بود
کوک:اها کجایی
ات:ها هیچ جا
کوک:خیلی خوب بریم
ات:اره بریم اول بیا بریم من کیفمو بردارم
کوک باشه
ات:راستی اسمت چیه؟
کوک:جانگ کوک اسم تو چیه؟
ات:منم ات هستم خوشبختم
کوک:منم🤝
ویو ات:
کیفمو برداشتم بهش گفتم بریم از خونه رفتیم بیرون ویو به چند ساعت بعد
ات:الان چند ساعته داریم راه میریم چرا نمیرسیم
کوک:رسیدیم بیا
ات:من پاهام درد گرفت دیگه نمیتونم
کوک:بیا دیگه
ات:نمیتونم دیگه راه برم پاهام درد گرفته
ویو کوک:
دختر بامزه ای بود خیلی کیوت بود رفتم پیشش بغلش کردم ادامه دادم به راه رفتن که رسیدیم
ویو ات:
دیدم اومد سمتم بغلم کرد خیلی جذاب بود بعد چند دقیقه رسیدیم به یک قصر بزرگ
کوک:خب رسیدیم
ات:خیلی بزرگ و خوشگله اینجا
کوک:میدونم
ات:😂
ا/ت:خب برو تو دیگه چرا وایستادی
کوک:ببخشید اذیت شدین ارباب
ات:باشه این دفعه رو میبخشم ولی سری بعدی رو نه
کوک:پوکر رفتش داخل قصر
کوک:نمیخوای بیای پایین
ات:ها چرا
ویو ات :
از بغلش اومدم پایین که دیدم شیش تا پسر اومدن جلوم
کوک:خب ات اینجا برادرامن
ات:خوشبختم🤝
سلام ات من جیمینم
سلام من تهیونگم
منم جیهوپم
منم جینم جذاب ترین فرد اینجا
جین بسه شروع نکن منم نامجونن
منم شوگام
ات:وای تو چقد شکل گربه ای
شوگا:من کجام شکل گربست
ات:خیلی گوگولیی میشه لپهاتو بکش
شوگا:نه نمیشه
ات:ولی من میکشم
ویو ات:
رفتم لپشو کشیدم خیلی نرم بود
شوگا:نکن بچه
ات:خیلی لپهات نرمه
شوگا:عه میگم نکن
ات:من میخوام بکشم
شوگا:نه نمیشه
ات:خیلی خوب
اعضا از بحث ما دوتا خندشون گرفته بود
جونگ کوک:خیلی خوب بسه بیا بریم اتاقتو نشون بدم
ات:باشه بریم
ویو ات:
دنبالش رفتم در اتاقو باز کردم خیلی بزرگ و خوشگل بود از خستگی داشتم میمردم رفتم دراز کشیدم خوابم برد
ویو به ساعت۳صبح با صدای رعد و برق از خواب پریدم ترسیده بودم رفتم بیرون دیدم یک نفر توی آشپزخونست ترسیدم رفتم توی اتاق دیدم کوکه رفت توی اتاقش داشتم کوک رو نگاه میکردم که دوباره رعد و برق زد ترسیدم بدو بدو رفتم توی اتاق کوک
ویو کوک:رفتم اشپزخونه آب بخورم برگشتم توی اتاقم روی تخت دراز کشیدم که دیدم یکی با سرعت وارد اتاقم شد دیدم ات
کوک:اینجا چیکار میکنی
ات:همراه با گریه هیچی رعد و برق زد ترسیدم اومدم اینجا
کوک:😂
۶.۱k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.