عشق بی پایان ( پارت 5)
%: من تنهات گذاشتم یا تو که تا یه پسر میبینی همه چی یادت میره، یادت میره دوستی داشتی که توی همه ی شرایط کنارت بوده، یادت میره چیا بهت گفتم، حتی یادت میره که شبا برای اینکه آروم بگیری با کی حرف میزدی
* : من هیچی یادم نرفته لیا، تو هنوزم
%: به من دست نزن، دیگه نه اسم منو به زبونت بیار نه به من دست بزن
* : باشه پس از این به بعد اگه ببینمت میگم تهیونگ خودش از مدرسه بیرونت کنه
$: سوآ چیز...
*: تهیونگ دارم با این دختره ی غریبه حرف میزنم تا بفهمه دنیا دست کیه
%: سوآ مطمئن باش اگه حال من بد باشه، نمیذارم هیچکسی که حالمو بد کرده خوش باشه.. حتی اگر اون فرد دوست صمیمیم بوده باشه، من چیزی از تو و دوست پسرت آتو دارم که اگه به بچه های کلاس بگم، هیچکدومتون و تحویل نمی گیرن، مخصوصا اگه چیزی که در مورد تهیونگ میدونم و به تو بگم قطعا خودت ولش میکنی 😏
* : من و تهیونگ هیچ چیز مخفی از همدیگه نداریم... با حرفای مزخرفت منو امتحان نکن
%: هه! تو دیگه انقد برام بی ارزشی که اصلا برام مهم نیست باور کنی یا نه، حالا میخوای باور کن میخوای نکن
* : تهیونگ بیا بریم
تصمیم گرفتم انتقالی بگیرم تا دیگه قیافه ی این دوتارو نبینم، خیلی رو مخم بودم، آخه چجور میشه ادم انقد عوضی باشه... اوففف
جونگ کوک و دیدم داشت رد میشد که جلوشو گرفتم
%: امممم..... جونگ کوک من.... بابت اینکه بهت گفتم احمق معذرت میخوام.... چون میخوام از اینجا برم دوست ندارم کسی ازم ناراحت باشه
_ : چ...چی؟ میخوای بری؟ کجا؟ چرا؟ کسی ناراحتت کرده؟ از حرفای من ناراحت شدی؟
%: آروم یه نفس بگیر.... آره میخوام برم، آدمایی که اینجان حالمو بد میکنن
_ : نکنه از من حالت بهم میخوره؟
%: نه.. نه.... میدونی منظورم سوآ و تهیونگ بود
_ : آهان... پس منم باهات میام و باهم از اینجا میریم و از آدماش فاصله میگیریم
%: چی کجا؟ نه نمیخواد تو به خاطر من انتقالی بگیری، برات سخت میشه
_ : نه سختم نمیشه... میخوام باهات بیام
%: اگر انقد اصرار میکنی...باشه بیا
از زبان تهیونگ:
دیدم لیا داشت با جونگ کوک حرف میزد.. ولی درمورد چی؟ باید بفهمم، جونگ کوک اصلا نباید نزدیک لیا بشه😡
( گفت و گوی تهیونگ و کوک👇)
$: هی کوک تو در مورد چی با لیا حرف میزدی؟ اصلا چرا باهاش حرف میزدی؟ دفعه ی آخرت باشه وگرنه اون روی منو میبینی😠
_ : به تو چه ربطی داره ما در مورد چی حرف میزدیم؟ اگر هم باهاش حرف بزنم میخوای چیکار کنی؟ اتفاقا گفت و گوی من و لیا از این به بعد شروع میشه 😈
$: تو خیلی عوضی ای جونگ کوک، تو میدونستی من لیا رو دوست دارم به خاطر همین رفتی سمتش و باهاش گرم گرفتی؟
_ : دوست داشتی الان دیگه نداری، اگه دوسش داشتی قلبشو نمیشکوندی، همینکه با سوآ قرار میذاری به اندازه ی کافی قلبشو چنگ میزنه، دیگه بیشتر از این قلبشو له نکن، عوضی من نیستم اون خود تویی آقای کیم تهیونگ، اوقات خوشی رو برات توی مدرسه آرزو میکنم
%: کوک تو اینجایی یه ساعت داشتم دنبالت میگشتم
_ : ببخشید دیر شد، داشتم با تهیونگ خدافظی میکردم، ولی الان میتونیم بریم
%: اوهوم بریم ☺️
وقتی لیا با کوک اینجوری حرف میزد انگار داشتن قلبمو چنگ میزدن، شاید به خاطر کوک لیا قبول نکرده با من باشه، ولی من که از کوک بهترم ، اوه پسر حسودی نکن... معلومه تو از کوک بهتری 😏لیا عجب سلیقه ایم داره، ولی نمیذارم با کوک باشه، اون برای منه... فقط مننننن
❤️❤️❤️
* : من هیچی یادم نرفته لیا، تو هنوزم
%: به من دست نزن، دیگه نه اسم منو به زبونت بیار نه به من دست بزن
* : باشه پس از این به بعد اگه ببینمت میگم تهیونگ خودش از مدرسه بیرونت کنه
$: سوآ چیز...
*: تهیونگ دارم با این دختره ی غریبه حرف میزنم تا بفهمه دنیا دست کیه
%: سوآ مطمئن باش اگه حال من بد باشه، نمیذارم هیچکسی که حالمو بد کرده خوش باشه.. حتی اگر اون فرد دوست صمیمیم بوده باشه، من چیزی از تو و دوست پسرت آتو دارم که اگه به بچه های کلاس بگم، هیچکدومتون و تحویل نمی گیرن، مخصوصا اگه چیزی که در مورد تهیونگ میدونم و به تو بگم قطعا خودت ولش میکنی 😏
* : من و تهیونگ هیچ چیز مخفی از همدیگه نداریم... با حرفای مزخرفت منو امتحان نکن
%: هه! تو دیگه انقد برام بی ارزشی که اصلا برام مهم نیست باور کنی یا نه، حالا میخوای باور کن میخوای نکن
* : تهیونگ بیا بریم
تصمیم گرفتم انتقالی بگیرم تا دیگه قیافه ی این دوتارو نبینم، خیلی رو مخم بودم، آخه چجور میشه ادم انقد عوضی باشه... اوففف
جونگ کوک و دیدم داشت رد میشد که جلوشو گرفتم
%: امممم..... جونگ کوک من.... بابت اینکه بهت گفتم احمق معذرت میخوام.... چون میخوام از اینجا برم دوست ندارم کسی ازم ناراحت باشه
_ : چ...چی؟ میخوای بری؟ کجا؟ چرا؟ کسی ناراحتت کرده؟ از حرفای من ناراحت شدی؟
%: آروم یه نفس بگیر.... آره میخوام برم، آدمایی که اینجان حالمو بد میکنن
_ : نکنه از من حالت بهم میخوره؟
%: نه.. نه.... میدونی منظورم سوآ و تهیونگ بود
_ : آهان... پس منم باهات میام و باهم از اینجا میریم و از آدماش فاصله میگیریم
%: چی کجا؟ نه نمیخواد تو به خاطر من انتقالی بگیری، برات سخت میشه
_ : نه سختم نمیشه... میخوام باهات بیام
%: اگر انقد اصرار میکنی...باشه بیا
از زبان تهیونگ:
دیدم لیا داشت با جونگ کوک حرف میزد.. ولی درمورد چی؟ باید بفهمم، جونگ کوک اصلا نباید نزدیک لیا بشه😡
( گفت و گوی تهیونگ و کوک👇)
$: هی کوک تو در مورد چی با لیا حرف میزدی؟ اصلا چرا باهاش حرف میزدی؟ دفعه ی آخرت باشه وگرنه اون روی منو میبینی😠
_ : به تو چه ربطی داره ما در مورد چی حرف میزدیم؟ اگر هم باهاش حرف بزنم میخوای چیکار کنی؟ اتفاقا گفت و گوی من و لیا از این به بعد شروع میشه 😈
$: تو خیلی عوضی ای جونگ کوک، تو میدونستی من لیا رو دوست دارم به خاطر همین رفتی سمتش و باهاش گرم گرفتی؟
_ : دوست داشتی الان دیگه نداری، اگه دوسش داشتی قلبشو نمیشکوندی، همینکه با سوآ قرار میذاری به اندازه ی کافی قلبشو چنگ میزنه، دیگه بیشتر از این قلبشو له نکن، عوضی من نیستم اون خود تویی آقای کیم تهیونگ، اوقات خوشی رو برات توی مدرسه آرزو میکنم
%: کوک تو اینجایی یه ساعت داشتم دنبالت میگشتم
_ : ببخشید دیر شد، داشتم با تهیونگ خدافظی میکردم، ولی الان میتونیم بریم
%: اوهوم بریم ☺️
وقتی لیا با کوک اینجوری حرف میزد انگار داشتن قلبمو چنگ میزدن، شاید به خاطر کوک لیا قبول نکرده با من باشه، ولی من که از کوک بهترم ، اوه پسر حسودی نکن... معلومه تو از کوک بهتری 😏لیا عجب سلیقه ایم داره، ولی نمیذارم با کوک باشه، اون برای منه... فقط مننننن
❤️❤️❤️
۸۹.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.