پارت39-نفوذ
صبح روز بعد...
سورا ویو*
امروز روز افتتاحیه بود و من باید برای شروع کارم به اونجا میرفتم
پس رفتم صبحونه رو اماده کردم و منتظر کوک وایسادم
-سورا کجایی؟
-سورا؟؟
-یه دفعه دو تا دست کوچولو و لطیف منو از پشت بغل کرد
اینقد کوچولو بود که راحت دستش رو دور شکمم حلقه کرده بود
+من اینجام
-صبحت بخیر عشقم
+صبح تو هم بخیر
...بعد صبحانه...
-ببینم حالت خوبه؟ درد نداری؟
+نه من خوبم
-باشه . راستی امروز باید برای افتتاحیه سالن بریم؟
+اهوم
-ساعت چند؟
+تقریبا 5 غروب ولی من زودتر برای انجام کارا باید اونجا باشم
-باشه منم میام
+اگه دوست داری بیای مشکلی نیست😁
-راستی ببینم دیشب خوش گذشت؟ 😈
+اهوم
-اهوم؟ چقد بی ذوق...
+نه میخوای بیام وسط برقصم
-چرا که نه..
یه دفعه پاشد و منو بغل کرد و گذاشت روی مبل و رفت اتاق و برگشت
دهنم وا مونده بود از تیپی که زده بود
یک کت و شلوار و جلیقه طوسی
با پیرهن سفید و اون سنجاق نقره ای و دستمال زرشکی بهترین ترکیب بود
یه دفعه منو بغل کرد و برد اتاق رو تختم گذاشت
+ببینم تو کمرت درد نمیگیره منو اینقد بغل میکنی؟
-تو سورای بغلی خودمی
+😁😁😁
-زود باش اماده شو بیا پایین
+باشه!
رفتم پایین و به محضه اینکه رسیدم به پله اخر صدای موسیقی پخش شد و یه اهنگ ملایم به گوشم رسید
کوک اروم خم شد و دستش رو جلوم گرفت
-لیدی افتخار میدین؟
+بله
و بعد اروم رقصیدن تک تک لحظات مثل موج های دریا بود که یکنواخت پشت هم میومدن
-ببینم هنوز پای حرفت هستی؟
+کدوم حرف؟
-اینکه باهام ازدواج نمیکنی
+اره
-چرا؟ مگه منو دوست نداری؟
+اره
-خب پس مشکل چیه
+تو خیلی بهتر از منی. من لیاقتت رو ندارم
+چرا اینجوری فکر میکنی ؟!! تو کل زندگی منی بعد میگی لیاقتت رو ندارم؟
+ببین من...
-هیچی نگو
+کوک ناراحت شدی؟
-...
+کوک
-...
+وای کیوت کوچولو گوگولییییییی نانازززززززز چقد تو خوردنی میشی وقتی قهر میکنییییییی
دلم میخواد بگیرم بچالونمت
-الان مثلا داری از دلم در میاری؟
+وای بلند گفتم؟
-همشو
+خاک تو سرم
-خدا نکنه
+الان با من اشتی ای؟
-نوچ
+چیکار کنم؟
-بغلم کن. همیشه پیشم بمون. با من صحبت کن و بگو دوسم داری و همیشه پیشم میمونی
اگه واقعا اینجوریه
+معلومه که هست
و یه دفعه رو زانوش نشست
-پس... با من ازدواج میکنی؟
+... اره*لبخند بزرگ
و سریع بغلم کرد
-سورا ممنونم... ممنونم که هستی
+کوک.. عاشقتم قول میدم همیشه پیشت بمونم💜
-منم همینطور
و بعد پیشونیم هامون رو بهم چسبوند
-ببینم برام بچه نمیاری؟
سورا ویو*
امروز روز افتتاحیه بود و من باید برای شروع کارم به اونجا میرفتم
پس رفتم صبحونه رو اماده کردم و منتظر کوک وایسادم
-سورا کجایی؟
-سورا؟؟
-یه دفعه دو تا دست کوچولو و لطیف منو از پشت بغل کرد
اینقد کوچولو بود که راحت دستش رو دور شکمم حلقه کرده بود
+من اینجام
-صبحت بخیر عشقم
+صبح تو هم بخیر
...بعد صبحانه...
-ببینم حالت خوبه؟ درد نداری؟
+نه من خوبم
-باشه . راستی امروز باید برای افتتاحیه سالن بریم؟
+اهوم
-ساعت چند؟
+تقریبا 5 غروب ولی من زودتر برای انجام کارا باید اونجا باشم
-باشه منم میام
+اگه دوست داری بیای مشکلی نیست😁
-راستی ببینم دیشب خوش گذشت؟ 😈
+اهوم
-اهوم؟ چقد بی ذوق...
+نه میخوای بیام وسط برقصم
-چرا که نه..
یه دفعه پاشد و منو بغل کرد و گذاشت روی مبل و رفت اتاق و برگشت
دهنم وا مونده بود از تیپی که زده بود
یک کت و شلوار و جلیقه طوسی
با پیرهن سفید و اون سنجاق نقره ای و دستمال زرشکی بهترین ترکیب بود
یه دفعه منو بغل کرد و برد اتاق رو تختم گذاشت
+ببینم تو کمرت درد نمیگیره منو اینقد بغل میکنی؟
-تو سورای بغلی خودمی
+😁😁😁
-زود باش اماده شو بیا پایین
+باشه!
رفتم پایین و به محضه اینکه رسیدم به پله اخر صدای موسیقی پخش شد و یه اهنگ ملایم به گوشم رسید
کوک اروم خم شد و دستش رو جلوم گرفت
-لیدی افتخار میدین؟
+بله
و بعد اروم رقصیدن تک تک لحظات مثل موج های دریا بود که یکنواخت پشت هم میومدن
-ببینم هنوز پای حرفت هستی؟
+کدوم حرف؟
-اینکه باهام ازدواج نمیکنی
+اره
-چرا؟ مگه منو دوست نداری؟
+اره
-خب پس مشکل چیه
+تو خیلی بهتر از منی. من لیاقتت رو ندارم
+چرا اینجوری فکر میکنی ؟!! تو کل زندگی منی بعد میگی لیاقتت رو ندارم؟
+ببین من...
-هیچی نگو
+کوک ناراحت شدی؟
-...
+کوک
-...
+وای کیوت کوچولو گوگولییییییی نانازززززززز چقد تو خوردنی میشی وقتی قهر میکنییییییی
دلم میخواد بگیرم بچالونمت
-الان مثلا داری از دلم در میاری؟
+وای بلند گفتم؟
-همشو
+خاک تو سرم
-خدا نکنه
+الان با من اشتی ای؟
-نوچ
+چیکار کنم؟
-بغلم کن. همیشه پیشم بمون. با من صحبت کن و بگو دوسم داری و همیشه پیشم میمونی
اگه واقعا اینجوریه
+معلومه که هست
و یه دفعه رو زانوش نشست
-پس... با من ازدواج میکنی؟
+... اره*لبخند بزرگ
و سریع بغلم کرد
-سورا ممنونم... ممنونم که هستی
+کوک.. عاشقتم قول میدم همیشه پیشت بمونم💜
-منم همینطور
و بعد پیشونیم هامون رو بهم چسبوند
-ببینم برام بچه نمیاری؟
۷.۶k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.