فیک کاپیتان یا ددی ؟ part 13
( کوک یک نگاه نافذ ایی میکنه که یعنی اگرم بوی من روش باشه به تو ربطی نداره )
# ام ، راستی ، من برای امشب همه رو دعوت میکنم به بار ، یه بار ایی اینجا هست که محشره ، بیاید خیلی خوش میگذره ، مخصوصا شما خانم دکتر ات
+ چیی ؟ من ؟ ( همون لحظه کوک نگاه نافذ به ات میکنه و زبونش رو توی دهنش تکون میده ) امم ، خیلی ممنون بابت لطفتون
_ راستی ، قرار بود من بهت موج سواری یاد بدم ، درسته ؟ ( کوک از عمد اینکارو میکنه تا حرص تهیونگ در بیار ) میخوای لباس موج سواری بپوشی ؟ یا همین طوری ؟
+ نه همین طوری
_ باشه پس ، این تخته من ، بیا مال تو
+ مال من ؟
_ اره ، هدیه من به تو
+ ممنون از سخاوت مندی تون ( تهیونگ در حال فشار خوردن )
_ حالا بیا توی آب ( هردو باهم روی تخته نشستن تا برسن به قسمتی که موج میزنه ، کوک پشت و ات جلو نشسته ) به تهیونگ چی گفتی که یهو برگشت منو نگاه کرد ؟
+ اون گفت که تو یه مرد بی نظیری ، منم بهش گفتم میشه اینطور گفت
_ تو که از تهیونگ خوشت نیومده ؟ اومده
+ این چه حرفیه که میزنی ؟
_ پس خوشت اومده ، اگه دوست داری میتونی با اون باشی ، به هر حال اون ملقب به سه پا عه
+ یعنی چی
_ یعنی اینکه د*ک بلندی داره
+ واییییییییییی ، بسههه
_ خودت پرسیدی
+ تو اونو از کجا دیدی
_ اولا که چندین ساله دوستیم ، بعدشم ، مگه دیروز حموم نبودیم ؟ فکر کردی ما مردا مثل شماها تی تیش مامانی و خجالتی هستیم ؟
+ بی حیا ها ( در همین حین جونگ کوک از پشت به ات میچسبه و کمرش رو محکم میگیره و سرش رو میبره توی گردنش ) داری چیکار میکنی ؟ میبیننمون
_ بزار اون تهیونگ حسود ببینه و فشار بخوره
+ دوستت ها
_ باشه ، وقتی اون میخواد تورو از من بدزده ، اهمیتی نداره که دوستمه ( در همین لحظه یهو موج عظیمی اومد روشون ، چون به موج های بلند رسیده بودند و کوک اصلا حواسش نبود ، چون کوک حواسش به ات پرت بود ، وقتی که رفتن داخل آب، کوک به سرعت اومد بالا ، ولی خبری از ات نبود ، رفت زیر آب و با صحنه ایی مواجه شده که هرگز کسی ندیده بود ، ات مثل یک پری دریایی توی آب بود و موهاش دورش ، در همون لحظه دلفین ها دورش رو گرفتن و مثل یک فرشته به نظر میرسید، عکسشم میزارم ، کوک که محو ات شده بود ، فهمید ات بی هوش شده و نفس کم آورده، برای همین دلفین ها به سطح آب آوردنش و کوک هم ات رو بقل کرد و به سمت ساحل برد ، وسطای رفتن به ساحل بودن که ات به هوش اومد )
+ اِهه اِهههه ( مثلا سرفه )
_ خواهش میکنم دووم بیار ، طاقت بیار ( دوباره ات بی هوش میشه )
____________________ خماری ______________________
حال کردین چطوری فضا رو احساسی و عارفانه کردم ؟
البته شما اون کوسه هارو دلفین در نظر بگیرید و اوت دختره هم با موهای باز و نیم تنه و پایین تنه ساخلی تک رنگ آبی تیل
# ام ، راستی ، من برای امشب همه رو دعوت میکنم به بار ، یه بار ایی اینجا هست که محشره ، بیاید خیلی خوش میگذره ، مخصوصا شما خانم دکتر ات
+ چیی ؟ من ؟ ( همون لحظه کوک نگاه نافذ به ات میکنه و زبونش رو توی دهنش تکون میده ) امم ، خیلی ممنون بابت لطفتون
_ راستی ، قرار بود من بهت موج سواری یاد بدم ، درسته ؟ ( کوک از عمد اینکارو میکنه تا حرص تهیونگ در بیار ) میخوای لباس موج سواری بپوشی ؟ یا همین طوری ؟
+ نه همین طوری
_ باشه پس ، این تخته من ، بیا مال تو
+ مال من ؟
_ اره ، هدیه من به تو
+ ممنون از سخاوت مندی تون ( تهیونگ در حال فشار خوردن )
_ حالا بیا توی آب ( هردو باهم روی تخته نشستن تا برسن به قسمتی که موج میزنه ، کوک پشت و ات جلو نشسته ) به تهیونگ چی گفتی که یهو برگشت منو نگاه کرد ؟
+ اون گفت که تو یه مرد بی نظیری ، منم بهش گفتم میشه اینطور گفت
_ تو که از تهیونگ خوشت نیومده ؟ اومده
+ این چه حرفیه که میزنی ؟
_ پس خوشت اومده ، اگه دوست داری میتونی با اون باشی ، به هر حال اون ملقب به سه پا عه
+ یعنی چی
_ یعنی اینکه د*ک بلندی داره
+ واییییییییییی ، بسههه
_ خودت پرسیدی
+ تو اونو از کجا دیدی
_ اولا که چندین ساله دوستیم ، بعدشم ، مگه دیروز حموم نبودیم ؟ فکر کردی ما مردا مثل شماها تی تیش مامانی و خجالتی هستیم ؟
+ بی حیا ها ( در همین حین جونگ کوک از پشت به ات میچسبه و کمرش رو محکم میگیره و سرش رو میبره توی گردنش ) داری چیکار میکنی ؟ میبیننمون
_ بزار اون تهیونگ حسود ببینه و فشار بخوره
+ دوستت ها
_ باشه ، وقتی اون میخواد تورو از من بدزده ، اهمیتی نداره که دوستمه ( در همین لحظه یهو موج عظیمی اومد روشون ، چون به موج های بلند رسیده بودند و کوک اصلا حواسش نبود ، چون کوک حواسش به ات پرت بود ، وقتی که رفتن داخل آب، کوک به سرعت اومد بالا ، ولی خبری از ات نبود ، رفت زیر آب و با صحنه ایی مواجه شده که هرگز کسی ندیده بود ، ات مثل یک پری دریایی توی آب بود و موهاش دورش ، در همون لحظه دلفین ها دورش رو گرفتن و مثل یک فرشته به نظر میرسید، عکسشم میزارم ، کوک که محو ات شده بود ، فهمید ات بی هوش شده و نفس کم آورده، برای همین دلفین ها به سطح آب آوردنش و کوک هم ات رو بقل کرد و به سمت ساحل برد ، وسطای رفتن به ساحل بودن که ات به هوش اومد )
+ اِهه اِهههه ( مثلا سرفه )
_ خواهش میکنم دووم بیار ، طاقت بیار ( دوباره ات بی هوش میشه )
____________________ خماری ______________________
حال کردین چطوری فضا رو احساسی و عارفانه کردم ؟
البته شما اون کوسه هارو دلفین در نظر بگیرید و اوت دختره هم با موهای باز و نیم تنه و پایین تنه ساخلی تک رنگ آبی تیل
۱.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.