love at shool p 29
love at shool p 29
یهو دو تا دکتر و چند تا پرستار اومدن تو اتاق یه دکتر و دوتا پرستار با جیمین رفتن اتاقش تا بخیشو ببندن دوباره منم اشک میریختم و سر درد داشتم
پرستار بهم ارامش بخش زد چشمامو بستم و اروم اشک میریختم دکتر چکم کرد و با بچه ها رفت بیرون
ویو بچه ها
دکتر.تصادف یا حادثه ای براشون پیش اومده که حافظشون رو از دست بدن ؟
ویو کوک
اشکی از روی گونم سر خورد و به زمین ریخت که دستی روی شونم گذاشته شد
نامجون.خوبی؟
کوک.ی..یه حادثه تصادف هست مال هفت سالگیمون توی تصادف حافظشو از دست داد ولی من تنها کسی بودم که یادش بود اما من...من بهش اهمیت نمیدادم *گریه*
جیهوپ.تقصیر تو که نبودهه بعدم قرار نیست اتفاقی بیوفته که اون حادثه خیلی وقته تموم شده
دکتر.خب ایشون داره حافظشو بدست میاره اما این کار سختیه و در اختیار خودش نیست وقتی صحنه ای به ذهنش میاد سر درد شدید میگیره و اون حوادث رو واضح جلوی چشمش میبینه و صدا ها بلند تو سرش اکو میشه متاسفانه کاری از دستمون برنمیاد تا وقتی تو بیمارستان هستن بهشون ارامش بخش میزنیم ولی بیرون از اینجا خودشون باید تا وقتی کاملا به ذهنشون بیاد این حادثه
مورفین و ارامبخش استفاده کنن که من قرص های ارامبخش و امپول های مورفین رو بهتون میدم
اگه وضعیت خیلی وخیم بود از امپول استفاده کنین یا تو دستش یا گردنش باید زده بشه ولی تو حالت عادی اگه نمیخواست اذیت شه خودش میتونه قرص استفاده کنه
نامجون.کامسامیدا
به جین و جیهوپ چشمک زدم که کوک رو بیارن تو اتاق رفتیم تو سوا بیدار شده بود
کوک ویو
رفتم کنارش نشستم
کوک.سوایا خوبی؟
سوا.اوپا اینا چیه من میبینم؟*بغض*
کوک.یادته وقتی بچه بودیم تو ماشین اون چانگ عوضی تصادف کردیم
سوا.خب
کوک.تصداف ساختگی بود؟
سوا.خبب
کوک.خودش مرد؟
سوا.خببببب بگو دیگههه*پرت کردن بالشت تو سر کوک و سقوط کردن کوک روی زمین که باعث خندیدن همه شد*
کوک.اییی وحشیییی
سوا.عمتهه
سوا.بگووو دیگههه
کوک.خب سر اون تصادف تو حافظتو از دست دادی و اتفاقای خونه ی چانگ رو فراموش کردی
سوا....ا..اها
یهو دو تا دکتر و چند تا پرستار اومدن تو اتاق یه دکتر و دوتا پرستار با جیمین رفتن اتاقش تا بخیشو ببندن دوباره منم اشک میریختم و سر درد داشتم
پرستار بهم ارامش بخش زد چشمامو بستم و اروم اشک میریختم دکتر چکم کرد و با بچه ها رفت بیرون
ویو بچه ها
دکتر.تصادف یا حادثه ای براشون پیش اومده که حافظشون رو از دست بدن ؟
ویو کوک
اشکی از روی گونم سر خورد و به زمین ریخت که دستی روی شونم گذاشته شد
نامجون.خوبی؟
کوک.ی..یه حادثه تصادف هست مال هفت سالگیمون توی تصادف حافظشو از دست داد ولی من تنها کسی بودم که یادش بود اما من...من بهش اهمیت نمیدادم *گریه*
جیهوپ.تقصیر تو که نبودهه بعدم قرار نیست اتفاقی بیوفته که اون حادثه خیلی وقته تموم شده
دکتر.خب ایشون داره حافظشو بدست میاره اما این کار سختیه و در اختیار خودش نیست وقتی صحنه ای به ذهنش میاد سر درد شدید میگیره و اون حوادث رو واضح جلوی چشمش میبینه و صدا ها بلند تو سرش اکو میشه متاسفانه کاری از دستمون برنمیاد تا وقتی تو بیمارستان هستن بهشون ارامش بخش میزنیم ولی بیرون از اینجا خودشون باید تا وقتی کاملا به ذهنشون بیاد این حادثه
مورفین و ارامبخش استفاده کنن که من قرص های ارامبخش و امپول های مورفین رو بهتون میدم
اگه وضعیت خیلی وخیم بود از امپول استفاده کنین یا تو دستش یا گردنش باید زده بشه ولی تو حالت عادی اگه نمیخواست اذیت شه خودش میتونه قرص استفاده کنه
نامجون.کامسامیدا
به جین و جیهوپ چشمک زدم که کوک رو بیارن تو اتاق رفتیم تو سوا بیدار شده بود
کوک ویو
رفتم کنارش نشستم
کوک.سوایا خوبی؟
سوا.اوپا اینا چیه من میبینم؟*بغض*
کوک.یادته وقتی بچه بودیم تو ماشین اون چانگ عوضی تصادف کردیم
سوا.خب
کوک.تصداف ساختگی بود؟
سوا.خبب
کوک.خودش مرد؟
سوا.خببببب بگو دیگههه*پرت کردن بالشت تو سر کوک و سقوط کردن کوک روی زمین که باعث خندیدن همه شد*
کوک.اییی وحشیییی
سوا.عمتهه
سوا.بگووو دیگههه
کوک.خب سر اون تصادف تو حافظتو از دست دادی و اتفاقای خونه ی چانگ رو فراموش کردی
سوا....ا..اها
۲.۹k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.