Parth ¹⁸🥀🍷
Parth ¹⁸🥀🍷
The fierce lord of🥀🍷
_منظچرت از چیزی که نمیدونم چیه؟
_نمیخوام بدونی .
_ا.ت جواب بده دیگه داری جون به لبم میکنی
_گفتم که نمیخوام بدونی چون خودمم هنوز مطمعن نیستم .
_یا میگی یا آنقدر میزنمت تا بمیری
_ حرف نباشه ، من میرم
_ کدوم گوری میخوای بری؟ تو تو ماشین منی و تا من نگم در باز نمیشه .
_ولم کن میخوام برم بیرون کار دارم .
_تا راستشو نگی ولت نمیکنم
_خیل خوب ، همراهم بیا تا نشونت بدم ولی برات نمیگم .
_أه از دست این لجبازیای احمقانت با کله شقی هات ، رود باش بریم
_درو باز کن تا بریم
_الکی گفتم خودت برو
_عه؟ واس بار بعد دیگه لازم دارم.....
_ اگه بار بعدی باشه
_کم حرف بزن ، پیاده شو تا ببرمت
ا.ت از ماشین پیاده شد و شوگا رو به سمت جایی که میرفت هدایت میکرد تا به مطب رسیدن ، شوگا گیج شده بود که چرا اینجاست ؟
_ما چرا اینجاییم؟
_ داشتم میومدم اینجا ....
_واسه چی؟
_واسه علاعمی که داشتم .
_کدوم علاعم ؟
_همین که داعم حالم خراب میشه و میفتم
_خب حالا چه ربطی داره ؟
_فهمیدم که این علاعم مال ..... مال....
_مال چی دیگه ؟ زود باش
_...بارداری
_چییییییییی.....؟؟؟؟
_اره بارداری ، فک کنم من باردارم.
_یعنی من به این کوچیکی دارم بابا میشم ؟
_مگه تو کوچیکی؟
_ن پ من هنوز بچم .
_بیا بریم مطمعن بشیم که هستم .
_نمیدونم خوشحالم با ناراحت .؟
_خوشحالی ...
_ولی ا.ت .....؟
____________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۲۵ تا لایک و ۳۵ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
The fierce lord of🥀🍷
_منظچرت از چیزی که نمیدونم چیه؟
_نمیخوام بدونی .
_ا.ت جواب بده دیگه داری جون به لبم میکنی
_گفتم که نمیخوام بدونی چون خودمم هنوز مطمعن نیستم .
_یا میگی یا آنقدر میزنمت تا بمیری
_ حرف نباشه ، من میرم
_ کدوم گوری میخوای بری؟ تو تو ماشین منی و تا من نگم در باز نمیشه .
_ولم کن میخوام برم بیرون کار دارم .
_تا راستشو نگی ولت نمیکنم
_خیل خوب ، همراهم بیا تا نشونت بدم ولی برات نمیگم .
_أه از دست این لجبازیای احمقانت با کله شقی هات ، رود باش بریم
_درو باز کن تا بریم
_الکی گفتم خودت برو
_عه؟ واس بار بعد دیگه لازم دارم.....
_ اگه بار بعدی باشه
_کم حرف بزن ، پیاده شو تا ببرمت
ا.ت از ماشین پیاده شد و شوگا رو به سمت جایی که میرفت هدایت میکرد تا به مطب رسیدن ، شوگا گیج شده بود که چرا اینجاست ؟
_ما چرا اینجاییم؟
_ داشتم میومدم اینجا ....
_واسه چی؟
_واسه علاعمی که داشتم .
_کدوم علاعم ؟
_همین که داعم حالم خراب میشه و میفتم
_خب حالا چه ربطی داره ؟
_فهمیدم که این علاعم مال ..... مال....
_مال چی دیگه ؟ زود باش
_...بارداری
_چییییییییی.....؟؟؟؟
_اره بارداری ، فک کنم من باردارم.
_یعنی من به این کوچیکی دارم بابا میشم ؟
_مگه تو کوچیکی؟
_ن پ من هنوز بچم .
_بیا بریم مطمعن بشیم که هستم .
_نمیدونم خوشحالم با ناراحت .؟
_خوشحالی ...
_ولی ا.ت .....؟
____________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۲۵ تا لایک و ۳۵ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
۲۲.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.