فیک تهیونگ پارت ۱۶
از زبان ا/ت
پوکر نگاش کردم و گفتم : ببند جونگ کوک جان
یهو جین رو دیدم که میومد سمتمون همین که رسید بهمون با لبخند بهم نگاه کرد و حالم رو پرسید مامانم گفت : ایشون کی هستن گفتم : این....میا....چیزه...میا یعنی اینم یکی از فامیلاشون هست آره فامیلن
جین گفت : این خانم کی هستن گفتم : مادرم هستن که از ایران اومدن
تزییم کرد و سلام کرد مامانم هم همینکار رو کرد ( مادرش مترجمه زبان انگلیسی هست )
دیگه همونجا از مامانم خداحافظی کردم و مامانم برگشت و رفت
وای چقدر استرس کشیدم
گفتم : بچه ها مامانم نباید بفهمه که منو تهیونگ باهم هستیم و شما هم خواهر برادر نیستین وگرنه خیلی برام بد میشه
میا گفت : نگران نباش ما پشتتیم
راستی تهیونگ رو ندیدم امروز نیومده جیمین گفت : آره همیشه باهم میومدیم ولی امروز نبود
یهو ۳ تا ماشین سیاه وارده حیاط مدرسه شدن از اولین ماشین یه خانم خوشتیپ و زیبایی پیاده شد و از اون یکی ماشین تهیونگ
تهیونگ منو که دید لبخند زد
جونگ کوک و جیمین جلوم موندن و جیمین گفت : ا/ت اون مادره جونگ کوکه نباید متوجه تو بشه گفتم : چرا برین کنار ببینم
کنار زدمشون و رفتم جلو که با مادره تهیونگ برخورد کردم
به قیافم نگاه کرد و گفت : شبیه کرهای ها نیستی اهل کجایی گفتم : ایرانی هستم
گفت : پس تو همونی بیا به دفترم
رفت مینجا گفت : ا/ت چرا خودتو تو دردسر انداختی گفتم : چیزی نیست
برگشتم به تهیونگ نگاه کردم اومد سمتم همین که رسید بهم دستم و گرفت گفتم : من باید برم دفتر مامانت گفت : هرچی گفت لطفاً ناراحت نشو
گفتم : البته
رفتم دفترش در زدم و رفتم داخل منو دید پاشد اومد جلوم و گفت : دست از سر پسرم بردار و ازش دور بمون
گفتم : چرا
گفت : تو به درده اون نمیخوری بخاطر خودت میگم تین یه هوسه که بعده چند روز تموم میشه اینو گفت لبخنده تمسخر آمیزی بهم زد
گفتم : من اینکار رو نمیکنم چون پسرتون رو دوست دارم و میدونم که اونم منو دوست داره خانم کیم
اینو گفتم از اتاق اومدم بیرون
پوکر نگاش کردم و گفتم : ببند جونگ کوک جان
یهو جین رو دیدم که میومد سمتمون همین که رسید بهمون با لبخند بهم نگاه کرد و حالم رو پرسید مامانم گفت : ایشون کی هستن گفتم : این....میا....چیزه...میا یعنی اینم یکی از فامیلاشون هست آره فامیلن
جین گفت : این خانم کی هستن گفتم : مادرم هستن که از ایران اومدن
تزییم کرد و سلام کرد مامانم هم همینکار رو کرد ( مادرش مترجمه زبان انگلیسی هست )
دیگه همونجا از مامانم خداحافظی کردم و مامانم برگشت و رفت
وای چقدر استرس کشیدم
گفتم : بچه ها مامانم نباید بفهمه که منو تهیونگ باهم هستیم و شما هم خواهر برادر نیستین وگرنه خیلی برام بد میشه
میا گفت : نگران نباش ما پشتتیم
راستی تهیونگ رو ندیدم امروز نیومده جیمین گفت : آره همیشه باهم میومدیم ولی امروز نبود
یهو ۳ تا ماشین سیاه وارده حیاط مدرسه شدن از اولین ماشین یه خانم خوشتیپ و زیبایی پیاده شد و از اون یکی ماشین تهیونگ
تهیونگ منو که دید لبخند زد
جونگ کوک و جیمین جلوم موندن و جیمین گفت : ا/ت اون مادره جونگ کوکه نباید متوجه تو بشه گفتم : چرا برین کنار ببینم
کنار زدمشون و رفتم جلو که با مادره تهیونگ برخورد کردم
به قیافم نگاه کرد و گفت : شبیه کرهای ها نیستی اهل کجایی گفتم : ایرانی هستم
گفت : پس تو همونی بیا به دفترم
رفت مینجا گفت : ا/ت چرا خودتو تو دردسر انداختی گفتم : چیزی نیست
برگشتم به تهیونگ نگاه کردم اومد سمتم همین که رسید بهم دستم و گرفت گفتم : من باید برم دفتر مامانت گفت : هرچی گفت لطفاً ناراحت نشو
گفتم : البته
رفتم دفترش در زدم و رفتم داخل منو دید پاشد اومد جلوم و گفت : دست از سر پسرم بردار و ازش دور بمون
گفتم : چرا
گفت : تو به درده اون نمیخوری بخاطر خودت میگم تین یه هوسه که بعده چند روز تموم میشه اینو گفت لبخنده تمسخر آمیزی بهم زد
گفتم : من اینکار رو نمیکنم چون پسرتون رو دوست دارم و میدونم که اونم منو دوست داره خانم کیم
اینو گفتم از اتاق اومدم بیرون
۱۵۴.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.