P14

P14
کوک ویو*
خیلی خسته شده بودم رفتم خونه چقد ساکت بود تصمیممو گرفته بودم به ایم سول میگم که بره شاید جونش بخاطر من به خطر بیوفته و نمیخام که مثل جیا بشه خیلی ناراحت بودم رفتم سمت اتاقش در زدم جوابی نشنیدم درو باز کردم که با حوله پیش تخت وایساده بود چقد سفید بود...
+جیغغغغ
-او چیز ببخشید در زدم جواب ندادی
+برو بیروننن
-اوکی اوکی
رفتم بیرون خندم گرفته بود که تقریبا ده مین بعد گفت که برم تو
-خب ببخشید در زدم جوابی ازت نشنیدم برای همین اومدم تو ببینم هستی یا نه
+خب مشکلی نیست به هرحال پیش میاد
-خب راستش میخاستم یه درخاستی ازت داشتم
+چیزی شده؟(نگران)
-ایم طول من....
+شما چی؟
-خب من ازت میخام که بری دیگه اینجا کار نکنی
+اما چرا؟
-شاید جونت در خطر باشه
+مهم نیست هرچی هم بشه من اینجا میمونم
-ایم سول سعی نکن مقاومت کنی نمیخام مثل جیا...
+چی
-هیچی
+چی داشتی میگفتی؟ مثل جیا چی؟
-نمیخام مثل جیا از دستت بدم(داد)
+ی...یعنی چی؟ تو منو دوست داری؟
-خ...خوب...
+راستش رو بگو
-اره....اگه....(ایم سول لباشو گذاشت رو لبای تهیونگ)
+ب...ببخشید
-ا..این الان چی بود؟
+راستش منم ازت خوشم میاد(خجالت کشید گونه هاش سرخ شد سرشو انداخت پایین)....