بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت چهارم :
اما،اگر مقصود ازحقیقت روح،همان موجود یتش باشد، بشر خیلی چیزها میداند و یا اگر توجه نماید،میتواند بداند؛ هر چند که چه از بدن و چه از روح، هر چه بداند، باز هم اندک است.
چون روح،همان من است، بشر میتواند تا حدودی با خودشناسی روح را بشناسد، چنان که میشناسد، اما توجه ندارد. شناخت دیگران نیز شناخت روح آنهاست و نه بدن آنها.
وقتی میگویید: او انسان با فضیلتی است یا انسان سخیفی و پستی است؛ او مؤمن و متقی، و یا کافر و فاسد است؛ او جواد و کریم و یا خسیس و بخیل است و از روح او می گویید و نه از جسم او.
آیا انسان پاک مطهر، دارای روح مطهری است و یا الزاماً جسمش پاک است؟! شهید روی زمین افتاده، هم خاکی شده و هم خونش به بدنش ریخته است ممکن است انسان ظالم و جانی، بسیار مرتب و عطر و ادوکلن زده هم باشد، اما روحش یک حیوان درنده است.
پس شناخت ما از خود و دیگران نیز شناخت روح ماست، نه بدن ما. بدنها هیچ گاه عاشق یکدیگر نمیگردند و یا از یک دیگر متنفر نمی گردند بدنها، هیچ گاه میل به دیدار و گفتگو با یک دیگر نمیکنند و هیچ گاه میل به دوری از یکدیگر را ندارند و بنابراین، آدمی هر چقدر خودش را بیشتر بشناسد، همان روحش را بیشتر شناخته است و هر چقدر توجهش به حقیقت روح خود بیشتر باشد، خداشناستر میگردد و هر چه چقدر توجهش به خالق و معبودی که به سوی او بر میگردد کمتر باشد، بیشتر از حقیقت و پوسته خویش خارج فاسق شده و خودش را فراموش میکند به تعبیر غربیها، الینه خود دگر بین می گردد، لذا فرمود:وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ - و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها رابه خود فراموشی گرفتار کرد، آنها فاسقانند.(سوره حشر آیه 19)(پایان)
پاسخ قسمت چهارم :
اما،اگر مقصود ازحقیقت روح،همان موجود یتش باشد، بشر خیلی چیزها میداند و یا اگر توجه نماید،میتواند بداند؛ هر چند که چه از بدن و چه از روح، هر چه بداند، باز هم اندک است.
چون روح،همان من است، بشر میتواند تا حدودی با خودشناسی روح را بشناسد، چنان که میشناسد، اما توجه ندارد. شناخت دیگران نیز شناخت روح آنهاست و نه بدن آنها.
وقتی میگویید: او انسان با فضیلتی است یا انسان سخیفی و پستی است؛ او مؤمن و متقی، و یا کافر و فاسد است؛ او جواد و کریم و یا خسیس و بخیل است و از روح او می گویید و نه از جسم او.
آیا انسان پاک مطهر، دارای روح مطهری است و یا الزاماً جسمش پاک است؟! شهید روی زمین افتاده، هم خاکی شده و هم خونش به بدنش ریخته است ممکن است انسان ظالم و جانی، بسیار مرتب و عطر و ادوکلن زده هم باشد، اما روحش یک حیوان درنده است.
پس شناخت ما از خود و دیگران نیز شناخت روح ماست، نه بدن ما. بدنها هیچ گاه عاشق یکدیگر نمیگردند و یا از یک دیگر متنفر نمی گردند بدنها، هیچ گاه میل به دیدار و گفتگو با یک دیگر نمیکنند و هیچ گاه میل به دوری از یکدیگر را ندارند و بنابراین، آدمی هر چقدر خودش را بیشتر بشناسد، همان روحش را بیشتر شناخته است و هر چقدر توجهش به حقیقت روح خود بیشتر باشد، خداشناستر میگردد و هر چه چقدر توجهش به خالق و معبودی که به سوی او بر میگردد کمتر باشد، بیشتر از حقیقت و پوسته خویش خارج فاسق شده و خودش را فراموش میکند به تعبیر غربیها، الینه خود دگر بین می گردد، لذا فرمود:وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ - و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها رابه خود فراموشی گرفتار کرد، آنها فاسقانند.(سوره حشر آیه 19)(پایان)
۵۵۳
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.