فیک مربی سگه من پارت ۷:
فیک مربی سگه من پارت ۷:
که با چیزی که دیدم به شدتتتتتت
اعصبانی شدم دیدم که جینا میخواد
به بم یک چیزی تزریق بکنه با تمامه سرعتم
شروع کردم به دویدن و همینکه رسیدم به
جینا یک کشته محکم به جینا زدم:
ا،ت:فاک بهت مادر ج.نده
جینا:عاحححح دهنم درد گرفت چته تو
ا،ت:به درک که دردت گرفته ببین برای آخرین بار بهت تذکر میدم
دیگه نزدیکه بمه من نمیشییی فهمیدی(با داد)
و.....
جونکوک ویو:
داشتم راهه شرکت رو میرفتم که کناره
پیاده رو یک سگه خیلی شبیه بم بود یک
که دقت کردم دیدم اون بمه و ا،ت هستند
دیدم که ا،ت داره با یکی دعوا میکنه یکم
که دقت کردم دیدم که اون جینا بود با سرعت ماشین
رو پارک کردم و به سمته ا،ت و بم رفتم
ا،ت:آقای جعون
کوک:حالت خوبه ا،ت؟
ا،ت:عااا بله ممنون
کوک:چته چرا همه جا دنبالمی
جینا:ددی جونم دلم برات تنگ شده بود
کوک:من نشده بود دست از سرم بردار هرزه ی روانیییییییی
کوک بعد از اینکه این حرفشو زد دسته ا،ت رو گرفت و به داخله ماشین
هدایتش کرد:
ا،ت:آقا ی جعون
کوک:ا،ت میشه دیگه بهم نگی آقای جعون؟
کوک:بیا راحت باشیم
ا:ت:باشه کوک
کوک:چطور با جینا آشنا شدی
ا،ت: میخواست بم رو بدزده وقتی که دیدمش سریع رفتم سمتش
کوک:حالا چرا دماغش خونی بود
ا،ت:خوب نمیشه وقتی که دخترمو میدزده بهش مشت نزنم
و....
که با چیزی که دیدم به شدتتتتتت
اعصبانی شدم دیدم که جینا میخواد
به بم یک چیزی تزریق بکنه با تمامه سرعتم
شروع کردم به دویدن و همینکه رسیدم به
جینا یک کشته محکم به جینا زدم:
ا،ت:فاک بهت مادر ج.نده
جینا:عاحححح دهنم درد گرفت چته تو
ا،ت:به درک که دردت گرفته ببین برای آخرین بار بهت تذکر میدم
دیگه نزدیکه بمه من نمیشییی فهمیدی(با داد)
و.....
جونکوک ویو:
داشتم راهه شرکت رو میرفتم که کناره
پیاده رو یک سگه خیلی شبیه بم بود یک
که دقت کردم دیدم اون بمه و ا،ت هستند
دیدم که ا،ت داره با یکی دعوا میکنه یکم
که دقت کردم دیدم که اون جینا بود با سرعت ماشین
رو پارک کردم و به سمته ا،ت و بم رفتم
ا،ت:آقای جعون
کوک:حالت خوبه ا،ت؟
ا،ت:عااا بله ممنون
کوک:چته چرا همه جا دنبالمی
جینا:ددی جونم دلم برات تنگ شده بود
کوک:من نشده بود دست از سرم بردار هرزه ی روانیییییییی
کوک بعد از اینکه این حرفشو زد دسته ا،ت رو گرفت و به داخله ماشین
هدایتش کرد:
ا،ت:آقا ی جعون
کوک:ا،ت میشه دیگه بهم نگی آقای جعون؟
کوک:بیا راحت باشیم
ا:ت:باشه کوک
کوک:چطور با جینا آشنا شدی
ا،ت: میخواست بم رو بدزده وقتی که دیدمش سریع رفتم سمتش
کوک:حالا چرا دماغش خونی بود
ا،ت:خوب نمیشه وقتی که دخترمو میدزده بهش مشت نزنم
و....
۱۴.۶k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.