خشم من... فیک جونگکوک
پارت:11
صبح روز بعد:
¢ات
-بله
¢خانم و اقا برای یک هفته رفتن مسافرت و نیستن ولی فقط جناب جونککوک هستش
ت تنهایی میتونی از پسش بر بیای تا من برم پیش مادرم تو که میدونی من فقط اون رو دارم
ات توی فکر فرو رفت البته حق داشت که بخواد بره پیش مادرش و اون میتونست اینجا بمونه چون کسی رو نداشت
جواب داد:
-حتما تو برو
¢اوه ممنونم ات پس من میرم اماده کنم
دو ساعت بعد:
ات تنهایی توی عمارت به اون بزرگی بود ک ناگهان دستش دورش حلقه شد
هینی کشید و برگشت
جونگکوک به چشماش نگاه کرد و گفت:
ترسوندمت منو ببخش
-نه فقط انتظار نداشتم یهو بیای
اوه میدونی که پدر مادرم رفتن دیگه؟
-اره میدونم
و میدونی ما اینجا تنهاییم
-میدونم
نمیترسی کاری کنم؟
به چشماش نگاه کردم و گفتم:
-مثلا؟
پپزخندی زد و سرش رو اورد جلو
هولش دادم عقب
یااا چرا
-غذا روی گازه
ولی فقط ی بوس بود
-ولی غذا میسوخت
خیلی لجبازی
-میدونم
میخاست دوباره جواب بده ک گوشیش زنگ خورد
بعدا ب حسابت میرسم
و رفت
بعد از رفتنش و تنها شدنم
نفس عمیقی کشیدم و زیر گاز رو خاموش کردم
باید اون رو شیفته ی خودم میکردم
با اینکه سنم کم بود که مامانم رو از دست دادم ولی ی چیزایی یادم هست
اون جوری ک همیشه برای بابا خودش رو خوب نشون میداد و بابام عاشقش بود
هیچوقت فکر نمیکردم ک بخاطر انتقام بخوام با احساسات کسی بازه کنم ولی هیچ چیز اونجوری ک فکر میکنم پیش نمیره،
ولی ایا ات داره با احساسات جونگکوک بازی میکنه یا هر دو همچین کاری رو انجام میدن
نمیشه گفت که احساسات جونگکوک نسبت به اون واقعیه
یا احساسات ات نسبت به جونگکوک
ولی نمیشه گفت که همیشه همش دروغ بوده
نمیشه گفت که تمام بهونه های جونگکوک برای بوسیدنش الکی بود
چون اگر بحث انتقام باشه میتونن فقط از هم استفاده کنن
بدون هیچ احساسی
بدون هیچ عشقی
بدون هیچ بوسه ای
ولی چشما هیچوقت دروغ نمیگن!.
( ی کامنتمون نشه؟)
صبح روز بعد:
¢ات
-بله
¢خانم و اقا برای یک هفته رفتن مسافرت و نیستن ولی فقط جناب جونککوک هستش
ت تنهایی میتونی از پسش بر بیای تا من برم پیش مادرم تو که میدونی من فقط اون رو دارم
ات توی فکر فرو رفت البته حق داشت که بخواد بره پیش مادرش و اون میتونست اینجا بمونه چون کسی رو نداشت
جواب داد:
-حتما تو برو
¢اوه ممنونم ات پس من میرم اماده کنم
دو ساعت بعد:
ات تنهایی توی عمارت به اون بزرگی بود ک ناگهان دستش دورش حلقه شد
هینی کشید و برگشت
جونگکوک به چشماش نگاه کرد و گفت:
ترسوندمت منو ببخش
-نه فقط انتظار نداشتم یهو بیای
اوه میدونی که پدر مادرم رفتن دیگه؟
-اره میدونم
و میدونی ما اینجا تنهاییم
-میدونم
نمیترسی کاری کنم؟
به چشماش نگاه کردم و گفتم:
-مثلا؟
پپزخندی زد و سرش رو اورد جلو
هولش دادم عقب
یااا چرا
-غذا روی گازه
ولی فقط ی بوس بود
-ولی غذا میسوخت
خیلی لجبازی
-میدونم
میخاست دوباره جواب بده ک گوشیش زنگ خورد
بعدا ب حسابت میرسم
و رفت
بعد از رفتنش و تنها شدنم
نفس عمیقی کشیدم و زیر گاز رو خاموش کردم
باید اون رو شیفته ی خودم میکردم
با اینکه سنم کم بود که مامانم رو از دست دادم ولی ی چیزایی یادم هست
اون جوری ک همیشه برای بابا خودش رو خوب نشون میداد و بابام عاشقش بود
هیچوقت فکر نمیکردم ک بخاطر انتقام بخوام با احساسات کسی بازه کنم ولی هیچ چیز اونجوری ک فکر میکنم پیش نمیره،
ولی ایا ات داره با احساسات جونگکوک بازی میکنه یا هر دو همچین کاری رو انجام میدن
نمیشه گفت که احساسات جونگکوک نسبت به اون واقعیه
یا احساسات ات نسبت به جونگکوک
ولی نمیشه گفت که همیشه همش دروغ بوده
نمیشه گفت که تمام بهونه های جونگکوک برای بوسیدنش الکی بود
چون اگر بحث انتقام باشه میتونن فقط از هم استفاده کنن
بدون هیچ احساسی
بدون هیچ عشقی
بدون هیچ بوسه ای
ولی چشما هیچوقت دروغ نمیگن!.
( ی کامنتمون نشه؟)
۱۸.۲k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.