Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۴۲
(شیرین)
رسیدم و اونجا هنوز گاز داشت پس غذا رو اماده کردم
میکائل: پسره باهات چیکار کرد شیرین؟
شیرین: هیچی ولش کن
میکائل:میگم بگو اگه کاری کرده بگو شاید فیلم چیزی گرفته ازت
همه چیزو بهشون گفتم خجالت کشیده بودم و نمتونستم سرمو بالا بیارم
سعید: یعنی تو تویی حمام ندیدی این میکائل نیست
شیرین:اخه من تاحالا بدن میکائل دیدم ک میگی ولم کنید(باگریه)
رفتم یک گوشه خونه ک میکائل امد پیشم و بغلم کرد
میکائل:شیرین گریه نکن خب من نمزارم ازت سواستفاده کنن من میکشمشون فهمیدی
شیرین:الان میگین این دختره چقدر خرا
تا امدم جمله رو بگم میکائل گوشه لبامو بوسید
میکائل:ما هیچ وقت از این فکر ها نمکنیم فهمیدی؟
شیرین: میکائل سعید من از یک چیزی دیگه ای هم میترسم اینک بابابزرگم بفهمه منو میکشه اونا رو من حساسن و این منو نگران میکنه
سعید: هیچی نمیشه کسی نفهمه نگران نباش
(سمیه)
رفتم خونه خواهرم ک گوشیم زنگ خورد پدرشوهرم بود(همون خان روستا) ورداشتم
سمیه: سلام اقاجون
کریم:سمیه دخترت امده روستاااا هااا(باداد)
با دادی ک زد ترسیدم
سمیه:نه اقاجون نه اقا
کریم: دیدنش حروم زاده اونم با سر تیپ نامناسب سمیه یا میایی روستا یاکه دخترتو تو همون روستا چال میکنم فهمیدی(باداد)
سمیه:چشم اقا تروخدا کارش نداشته باشین بزارم بیام بعد
کریم:خفه شو
گوشی رو قطع کرد و سریع یک تاکسی گرفتم به سمت روستا هرچی هم به گوشی شیرین زنگ میزدم جواب نمداد
(شیرین)
شام رو خوردیم پتو بالشت داشتیم میکائل سعید کنارهم خوابیدن منم کنار میکائل خوابیدیم
(میکائل)
شیرین خوابش برد کنارم خوابیده بود ک اروم کشیدمش تو بغل خودم
سعید: یاااا میکائلللل نامحرم
میکائل:من اشکال ندارم براش
سعید:بعدشم سینگل اینجا نشسته
میکائل:تو که داشتی من نداشتم بعد ۵ سال عاشق شدم
Part۴۲
(شیرین)
رسیدم و اونجا هنوز گاز داشت پس غذا رو اماده کردم
میکائل: پسره باهات چیکار کرد شیرین؟
شیرین: هیچی ولش کن
میکائل:میگم بگو اگه کاری کرده بگو شاید فیلم چیزی گرفته ازت
همه چیزو بهشون گفتم خجالت کشیده بودم و نمتونستم سرمو بالا بیارم
سعید: یعنی تو تویی حمام ندیدی این میکائل نیست
شیرین:اخه من تاحالا بدن میکائل دیدم ک میگی ولم کنید(باگریه)
رفتم یک گوشه خونه ک میکائل امد پیشم و بغلم کرد
میکائل:شیرین گریه نکن خب من نمزارم ازت سواستفاده کنن من میکشمشون فهمیدی
شیرین:الان میگین این دختره چقدر خرا
تا امدم جمله رو بگم میکائل گوشه لبامو بوسید
میکائل:ما هیچ وقت از این فکر ها نمکنیم فهمیدی؟
شیرین: میکائل سعید من از یک چیزی دیگه ای هم میترسم اینک بابابزرگم بفهمه منو میکشه اونا رو من حساسن و این منو نگران میکنه
سعید: هیچی نمیشه کسی نفهمه نگران نباش
(سمیه)
رفتم خونه خواهرم ک گوشیم زنگ خورد پدرشوهرم بود(همون خان روستا) ورداشتم
سمیه: سلام اقاجون
کریم:سمیه دخترت امده روستاااا هااا(باداد)
با دادی ک زد ترسیدم
سمیه:نه اقاجون نه اقا
کریم: دیدنش حروم زاده اونم با سر تیپ نامناسب سمیه یا میایی روستا یاکه دخترتو تو همون روستا چال میکنم فهمیدی(باداد)
سمیه:چشم اقا تروخدا کارش نداشته باشین بزارم بیام بعد
کریم:خفه شو
گوشی رو قطع کرد و سریع یک تاکسی گرفتم به سمت روستا هرچی هم به گوشی شیرین زنگ میزدم جواب نمداد
(شیرین)
شام رو خوردیم پتو بالشت داشتیم میکائل سعید کنارهم خوابیدن منم کنار میکائل خوابیدیم
(میکائل)
شیرین خوابش برد کنارم خوابیده بود ک اروم کشیدمش تو بغل خودم
سعید: یاااا میکائلللل نامحرم
میکائل:من اشکال ندارم براش
سعید:بعدشم سینگل اینجا نشسته
میکائل:تو که داشتی من نداشتم بعد ۵ سال عاشق شدم
۵.۸k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.