ادامه پارت ۳
ادامه پارت ۳
.
.
.
.
وقتی رسیدیم دیگ از زمان ناهار گذشته بود
دراکو با یه قیافه پوکر و اینجوری 😐 داشت میزای خالی رو نگاه میکرد که همه رفته بودن
یکم نگاش کردم که یه دفه از خنده منفجر شدم . یبرگشت گفت : خوبی؟ چرا میخندی ؟
گفتم : قیافت خیلی باحال شده بود دوتامون با خنده به سمت اتاق من راهی شدیم
دراکو بعد از خداحافظی با من به سمت اتاق خودش روانه شد
وقتی رفتم تو اتاق یکم درس خوندم چون فردا امتحان معجون سازی داشتیم و پروفسور اسنیپم حسابی سختگیر بود و به تقلبم حسابی حساس بود و گیر میداد
بعد اینکه درسم تموم شد دیدم ساعت 7 شبهدلم داشت قارو قور میکرد
یهو فکرم رفت پیش دراکو
یعنی اونم گشنش بود ؟؟؟
پاشدم یکم شیرینی درست کردم به شکل قلب . کلا آشپزی و کیک پختن و اینا رو دوست داشتم و بعضی وقتا خودمو با این چیزا سرگرم میکردم . بعد از پختن شیرینی ها کاپ کیکارو پختم و تا موقع پخته شدن کاپ کیکا شیرینی ها رو تزیین کردم . بعدم کاپ کیکا رو . گذاشتمشون تو دوتا پاکت و به جغدم دادم که ببره و برسونه به دست دراکو توی یکی از پاکت ها یه کاغذ گذاشتم که روش نوشته بود " نوش جونت بهترین دوستم " و پایینش نوشتم " ا/گ" .
جغدم رو راهی کردم و از پنجره به ماه خیره شدم....
دراکو: از وقتی برگشتم گفتم یکم بخوابم بعد پامیشم درس میخونم که با صدای یه جغد از خواب بیدار شدم رفتم و اروم دو تا پاکت ها رو گرفتم
بعدش پرید و رفت
وقتی روشو خوندم فهمیدم که استوریا برام نوشته
خیلی خوشحال شدم که انقدر به فکرمه و اینکه من بهترین دوستشم اینکه اونم دوسم داره
براش تو یه کاغذ نوشتم " مرسی از اینکه به فکرمی " و پایینش نوشتم "دراکو" بعد داخل پاکت گذاشتم و دادم به جغدم که برای استوریا ببره
بعد شروع کردم به خوردن اون شیرینی ها !! خیلی خوشمزه شده بودن
بعدشم کمی درس خوندم تا فردا امتحانو نیفتم .......
.
لایک کن و اصکی نرو
.
.
.
.
وقتی رسیدیم دیگ از زمان ناهار گذشته بود
دراکو با یه قیافه پوکر و اینجوری 😐 داشت میزای خالی رو نگاه میکرد که همه رفته بودن
یکم نگاش کردم که یه دفه از خنده منفجر شدم . یبرگشت گفت : خوبی؟ چرا میخندی ؟
گفتم : قیافت خیلی باحال شده بود دوتامون با خنده به سمت اتاق من راهی شدیم
دراکو بعد از خداحافظی با من به سمت اتاق خودش روانه شد
وقتی رفتم تو اتاق یکم درس خوندم چون فردا امتحان معجون سازی داشتیم و پروفسور اسنیپم حسابی سختگیر بود و به تقلبم حسابی حساس بود و گیر میداد
بعد اینکه درسم تموم شد دیدم ساعت 7 شبهدلم داشت قارو قور میکرد
یهو فکرم رفت پیش دراکو
یعنی اونم گشنش بود ؟؟؟
پاشدم یکم شیرینی درست کردم به شکل قلب . کلا آشپزی و کیک پختن و اینا رو دوست داشتم و بعضی وقتا خودمو با این چیزا سرگرم میکردم . بعد از پختن شیرینی ها کاپ کیکارو پختم و تا موقع پخته شدن کاپ کیکا شیرینی ها رو تزیین کردم . بعدم کاپ کیکا رو . گذاشتمشون تو دوتا پاکت و به جغدم دادم که ببره و برسونه به دست دراکو توی یکی از پاکت ها یه کاغذ گذاشتم که روش نوشته بود " نوش جونت بهترین دوستم " و پایینش نوشتم " ا/گ" .
جغدم رو راهی کردم و از پنجره به ماه خیره شدم....
دراکو: از وقتی برگشتم گفتم یکم بخوابم بعد پامیشم درس میخونم که با صدای یه جغد از خواب بیدار شدم رفتم و اروم دو تا پاکت ها رو گرفتم
بعدش پرید و رفت
وقتی روشو خوندم فهمیدم که استوریا برام نوشته
خیلی خوشحال شدم که انقدر به فکرمه و اینکه من بهترین دوستشم اینکه اونم دوسم داره
براش تو یه کاغذ نوشتم " مرسی از اینکه به فکرمی " و پایینش نوشتم "دراکو" بعد داخل پاکت گذاشتم و دادم به جغدم که برای استوریا ببره
بعد شروع کردم به خوردن اون شیرینی ها !! خیلی خوشمزه شده بودن
بعدشم کمی درس خوندم تا فردا امتحانو نیفتم .......
.
لایک کن و اصکی نرو
۴.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.