کبنه ایی🎧

کبنه ایی🎧
part ⁸⁵
با چنتا شیرینی
داشت میرفت که محراب گفت بشینن همه
_چیشده
محراب:چیزی نشده میخاستم راجب یه موضوعی صحبت کنم
ارسلان:چه موضوعی
محراب:من مامانم و بابام شمالن
میخام یه چند روز برم پیششون
گفتم بعتون بگم‌میاید یا نه
ارسلان:خوب نه اخه ما تازع بودیم کیش و نیازی نداریم که دوباره بریم یه حا دیگه حالا بقیه خودشون میدونن میخان بیان یا نه
بعدشم ما بخاطر دیانا نمیتونیم
متین:ماهم نمیریم پیش شما هستیم
نیکا و پانیذ:راست میگه ماهم نمیریم
محراب:من پس فردا با ماشین خودم میرم شمال یه دو سه روز هستم میام
نیکا:برای بچه دیانا اسباب بازی بیاریاااااا
دیانا:خفه شووو الدنگگگ
نیکا:چیه یه عمو محراب که بیشتر نداره
دیانا:محراب که داداش ارسلان نمیشه
نیکا:عموش که میشه بچه به دنیا اومد به محراب نگه عمو محراب چون عموش نیست
بگه محرابببببببببببب کاپل قشنگیم میشنن😂
متین:حققققق
ارسلان:خفه شید من رو بچم غیرتیم
رضا:بیا برو تو کو.نم غیرتیم غیرتیم داداشی محراب برو خوششششش برگرد دورتتتت بگردمممم مننننن(اداشو در اورد)
پانیذ:تو دور من بگرد دور اون نگردددد
محراب:حسودای بدبختتتتتت
خندیدیم و دور هم بودیم و خوششش گذروندیم خلاصه
................................................
چون رمانو قبلا نوشتم کمه😃