درس تموم شوده و اومدم حیاط نشستم روی صندلی شیرکاکائو میخو
درس تموم شوده و اومدم حیاط نشستم روی صندلی شیرکاکائو میخورم تهیونگ هم نشسته پیشم با لبخند
تهیونگ: چه خبر
من بهش نگاه کردم
ات: سلامتی
داشتم شیرکاکائو میخوردم و تهیونگ هم حرف میزده
تهیونگ: اون پسر را دیدی
ات: کدوم پسر؟
تهیونگ: همو که امتحانش را زیر صفر اورده
ات: اوو اون پسره خب
تهیونگ: امروز با چند نفر دعوا کرده همه را زده خیلی بد آسیب دیدن
ات: پسر ساکتی هست بهش نمیاد اینجوری باشه
تهیونگ: اره
ات: خب من برم سرویس
تهیونگ: اوکی منتظرتم
بهش لبخند زدم و اومدم سرویس دستامو شستم یه سایه آدمو دیدم در دستشویی را بسته سرمو بلند کردم دیدم یونا هست
با تعجب
ات: یونا!!
یونا با عصبانی اومده و منو هول داد به سمت دیوار و از گردنم گرفته داشتم خفه میشودم
یونا: نگاه هرزه اگر یه با تو را پیش تهیونگ دیدم میکشمت
نمیتونستم حرف بزنم داشتم خفه میشودم و صورتم قرمز شده
ادامه داره...........
تهیونگ: چه خبر
من بهش نگاه کردم
ات: سلامتی
داشتم شیرکاکائو میخوردم و تهیونگ هم حرف میزده
تهیونگ: اون پسر را دیدی
ات: کدوم پسر؟
تهیونگ: همو که امتحانش را زیر صفر اورده
ات: اوو اون پسره خب
تهیونگ: امروز با چند نفر دعوا کرده همه را زده خیلی بد آسیب دیدن
ات: پسر ساکتی هست بهش نمیاد اینجوری باشه
تهیونگ: اره
ات: خب من برم سرویس
تهیونگ: اوکی منتظرتم
بهش لبخند زدم و اومدم سرویس دستامو شستم یه سایه آدمو دیدم در دستشویی را بسته سرمو بلند کردم دیدم یونا هست
با تعجب
ات: یونا!!
یونا با عصبانی اومده و منو هول داد به سمت دیوار و از گردنم گرفته داشتم خفه میشودم
یونا: نگاه هرزه اگر یه با تو را پیش تهیونگ دیدم میکشمت
نمیتونستم حرف بزنم داشتم خفه میشودم و صورتم قرمز شده
ادامه داره...........
۱۳۰
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.