عاشقانه ایی به نام او A romance in her name part:28
راهشون با سمت آشپزخونه تموم شد کوک درحالی که نفس نفس میزد و گفت
_آجوما ! آجوما ناهار چی داریممم!؟
&ساشیمی با هشت پا و ماهی سرخ شده به همراه پوره ی سیب زمینی
_عالیه
لپای آجوما گل انداخته بود و لبخند ملیح زده بود و شونه هاشو بالا انداخته بود
با رفتن کوک شل شد و گفت
&حیییییح
^چیشده
&جونگکوک به غذای امروز گفت عاالی
^وای لطفا جدی باش آجوما
&خب برین برین دیگه منتظر چی هستین برین بقیه شو آماده کنید
مشغول کارشدن
بعد از خوردن ناهار دوباره همون وضع پیش اومد و ایندفعه دوتاییشون بیکار بودن
ا/ت یکم خسته بود برای همین رفت طبقه ی بالا و رویه تخت درازکشید ولی نخوابید
کوکم از سر فضولی رفت طبقه ی بالا و در اتاق و نم نمک باز کرد و ا/ت فوراً خودشو زد به خواب
جونگکوک که فهمیده بود ا/ت خودشو زده به خواب میخواست برایه اینکه حوصلش سر نره یکم ا/تو اذیت کنه رفت سمت تخت و روش دراز کشید و دستش و گذاشت رویه سر ا/ت(دوتایبشون به شکم خوابیدن)
و سر ا/ت و نوازش میکرد و باهاش حرف میزد
_آخی چقد کیوته چقد قشنگ خوابیده
حدفش فقط دیدن ریاکشن ا/ت بود
_خیلی دلم میخواست از اون یه بچه داشته باشم و یه خانواده ی کوچیک که ...
ا/ت انگشت اشارشو رویه دهن کوک گذاشت و گفت
+دیگه ادامه نده بیدارم
_میدونستم
+میخوام بخوابم برو پایین
_بیا باهم بخوابیم
+دیونه ایی میخوام تنها اینکارو بکنم
_خب شاید منم خسته باشم
ا/ت دیگه وقتش رسیده دختر سوالت و ازش بپرس
ا/ت خیلی جدی رویه تخت نشست و گفت
+دوسم داری؟! . . .
این داستان ادامه دارد . . .
_آجوما ! آجوما ناهار چی داریممم!؟
&ساشیمی با هشت پا و ماهی سرخ شده به همراه پوره ی سیب زمینی
_عالیه
لپای آجوما گل انداخته بود و لبخند ملیح زده بود و شونه هاشو بالا انداخته بود
با رفتن کوک شل شد و گفت
&حیییییح
^چیشده
&جونگکوک به غذای امروز گفت عاالی
^وای لطفا جدی باش آجوما
&خب برین برین دیگه منتظر چی هستین برین بقیه شو آماده کنید
مشغول کارشدن
بعد از خوردن ناهار دوباره همون وضع پیش اومد و ایندفعه دوتاییشون بیکار بودن
ا/ت یکم خسته بود برای همین رفت طبقه ی بالا و رویه تخت درازکشید ولی نخوابید
کوکم از سر فضولی رفت طبقه ی بالا و در اتاق و نم نمک باز کرد و ا/ت فوراً خودشو زد به خواب
جونگکوک که فهمیده بود ا/ت خودشو زده به خواب میخواست برایه اینکه حوصلش سر نره یکم ا/تو اذیت کنه رفت سمت تخت و روش دراز کشید و دستش و گذاشت رویه سر ا/ت(دوتایبشون به شکم خوابیدن)
و سر ا/ت و نوازش میکرد و باهاش حرف میزد
_آخی چقد کیوته چقد قشنگ خوابیده
حدفش فقط دیدن ریاکشن ا/ت بود
_خیلی دلم میخواست از اون یه بچه داشته باشم و یه خانواده ی کوچیک که ...
ا/ت انگشت اشارشو رویه دهن کوک گذاشت و گفت
+دیگه ادامه نده بیدارم
_میدونستم
+میخوام بخوابم برو پایین
_بیا باهم بخوابیم
+دیونه ایی میخوام تنها اینکارو بکنم
_خب شاید منم خسته باشم
ا/ت دیگه وقتش رسیده دختر سوالت و ازش بپرس
ا/ت خیلی جدی رویه تخت نشست و گفت
+دوسم داری؟! . . .
این داستان ادامه دارد . . .
۲۱.۳k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.