(یونیفرم مدرسه)p1۰
پیاده شدیم و رفتیم داخل کافه اون دوتا پسرارو هم دیدیم رفتیم پیششون و روی صندلی نشستیم
جونگ سو:چرا اینقدر دیر کردین
تهیون:جی هی با یکی بحثش شده بود چیز خاصی نیس..خوب چی میخورین؟
جونگ سو:تو چی میخوری عزیزم؟
+من هات چاکلت میخورم
جونگ سو:منم همینو میخوام
جک:من قهوه تلخ
تهیون:برای منم کاپوچینو
گارسون:چشم
تهیون:خوب خودتونو معرفی کنین
جک:من جک بل هستم
+منم شیم جی هی
جک:منم خوشبختم عزیزم
سونگ جو:من لی سونگ جو هستم و خوشبختم
+منم خوشبختم
تهیون:خوب من میخوان با جی هی بهترین دوست باشیم باشه؟
+اوهوم باشه
گارسون:بفرمایید
+ممنون..
جونگ سو:یااا منم دوستتما
+باشه باشه(باخنده)راستی جک فکر کنم تو کره نباشی؟
جک:درسته من از آمریکا اومدم اینجا چون توی سئول خیلی رفیق دارم یکیش تهیون یکیش جونگ سو و خیلیا هستن
+چه خوب
تهیون:به احتمال زیاد شب پارتی بگیرن توی حیاط مدرسه
+به چه مناسبتی؟
تهیون:همیشه اینطوریه واسه اولین روز مدرسه
+آها
(تا ساعت ۶ باهم حرف زدیم و توی پارک قدم میزدیم خیلی باهم صمیمی شده بودیم)
تهیون:خوب جی هی دیگه بهتره بریم
+اوهوم
جک:ماهم میخوایم بریم
تهیون:یکیتون ماشین منو برونه ما پیاده میریم راضی هستی پیاده بریم جی هی؟
+آره چه بهتر
جک:باشه پس خدافظ شب میبینمتون
جونگ سو:زود برین خونه وگرنه شب دیر میرسین
+اوک بابای
جونگ سو:بای بای
توی پیاده رو باهم راه میرفتیم که احساس کردم دستشو توی دستمو گذاشت به دستش نگاه کردم آروم آروم دستشو به دستم قفل کرد
تیهون:اوممم خونتون کدوم طرفه؟
+از این طرف میره
تهیون:اهم یه جور دیگه فکر نکنیا خوب دستتو همینطوری گرفتم (خجالتی)
+اشکالی نداره(باخنده)
به فضای سبز رسیدیم داشتیم همینطوری راه میرفتیم که احساس کردم داریم خیس میشیم به اطرف نگاه کردم آبپاشی که روی سبزه ها میریزن الان داشت روی ما میریخت
تهیون:جی هیا بیا اینطرف
+نه بیا اینجا خیلی کیف میده
تیهون:آخه
+بدت میاد؟
تهیون:نه آخه خیس میشیم
+یاااا بیا دیگه
دستاشو گرفتم و آوردم جلوی آب
+هوووو خیلی خوبه..تهیونا بیا بگیرتم
تهیون:پشیمون نشی؟
+من کجا پشیمونی کجا بدو دیگه
انقدر محکم بدو کردم ولی به یه برابر تهیون نمیرسیدم انقدر سریع اومد ایستادم که افتاد روم غرق چشمای براقش شده بودم که اصلا نفهمیدم کی لبای نرمشو روی لبام گذاشت اصلا نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم مغزم میگفت پسش بزنم ولی قلبم میگفت همراهیش کنم یه جورایی توی این یه روز وابستش شده بودم خودش از روم بلند شد و جلوتر راه افتاد تهیون:بلندشو باید زودتر برسیم
+با..باشه
بلندشدم و لباسمو تکوندم خیس آب بودم
دویدم و بهش رسیدم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه رسیدم
+الان..میخوای..پیاده بری خونت؟
تهیون:نه الان به بادیگارد زنگ میزنم
+اوک
تهیون:ف*ک گوشیمو توی ماشین جا گذاشتم
+وای کیفمو یادم رفت
تهیون:الان چیکار کنم
+تو بیا خونمون به جک میگی توی پارتی بیاره
تهیون:باشه ولی لباس چی؟
جونگ سو:چرا اینقدر دیر کردین
تهیون:جی هی با یکی بحثش شده بود چیز خاصی نیس..خوب چی میخورین؟
جونگ سو:تو چی میخوری عزیزم؟
+من هات چاکلت میخورم
جونگ سو:منم همینو میخوام
جک:من قهوه تلخ
تهیون:برای منم کاپوچینو
گارسون:چشم
تهیون:خوب خودتونو معرفی کنین
جک:من جک بل هستم
+منم شیم جی هی
جک:منم خوشبختم عزیزم
سونگ جو:من لی سونگ جو هستم و خوشبختم
+منم خوشبختم
تهیون:خوب من میخوان با جی هی بهترین دوست باشیم باشه؟
+اوهوم باشه
گارسون:بفرمایید
+ممنون..
جونگ سو:یااا منم دوستتما
+باشه باشه(باخنده)راستی جک فکر کنم تو کره نباشی؟
جک:درسته من از آمریکا اومدم اینجا چون توی سئول خیلی رفیق دارم یکیش تهیون یکیش جونگ سو و خیلیا هستن
+چه خوب
تهیون:به احتمال زیاد شب پارتی بگیرن توی حیاط مدرسه
+به چه مناسبتی؟
تهیون:همیشه اینطوریه واسه اولین روز مدرسه
+آها
(تا ساعت ۶ باهم حرف زدیم و توی پارک قدم میزدیم خیلی باهم صمیمی شده بودیم)
تهیون:خوب جی هی دیگه بهتره بریم
+اوهوم
جک:ماهم میخوایم بریم
تهیون:یکیتون ماشین منو برونه ما پیاده میریم راضی هستی پیاده بریم جی هی؟
+آره چه بهتر
جک:باشه پس خدافظ شب میبینمتون
جونگ سو:زود برین خونه وگرنه شب دیر میرسین
+اوک بابای
جونگ سو:بای بای
توی پیاده رو باهم راه میرفتیم که احساس کردم دستشو توی دستمو گذاشت به دستش نگاه کردم آروم آروم دستشو به دستم قفل کرد
تیهون:اوممم خونتون کدوم طرفه؟
+از این طرف میره
تهیون:اهم یه جور دیگه فکر نکنیا خوب دستتو همینطوری گرفتم (خجالتی)
+اشکالی نداره(باخنده)
به فضای سبز رسیدیم داشتیم همینطوری راه میرفتیم که احساس کردم داریم خیس میشیم به اطرف نگاه کردم آبپاشی که روی سبزه ها میریزن الان داشت روی ما میریخت
تهیون:جی هیا بیا اینطرف
+نه بیا اینجا خیلی کیف میده
تیهون:آخه
+بدت میاد؟
تهیون:نه آخه خیس میشیم
+یاااا بیا دیگه
دستاشو گرفتم و آوردم جلوی آب
+هوووو خیلی خوبه..تهیونا بیا بگیرتم
تهیون:پشیمون نشی؟
+من کجا پشیمونی کجا بدو دیگه
انقدر محکم بدو کردم ولی به یه برابر تهیون نمیرسیدم انقدر سریع اومد ایستادم که افتاد روم غرق چشمای براقش شده بودم که اصلا نفهمیدم کی لبای نرمشو روی لبام گذاشت اصلا نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم مغزم میگفت پسش بزنم ولی قلبم میگفت همراهیش کنم یه جورایی توی این یه روز وابستش شده بودم خودش از روم بلند شد و جلوتر راه افتاد تهیون:بلندشو باید زودتر برسیم
+با..باشه
بلندشدم و لباسمو تکوندم خیس آب بودم
دویدم و بهش رسیدم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه رسیدم
+الان..میخوای..پیاده بری خونت؟
تهیون:نه الان به بادیگارد زنگ میزنم
+اوک
تهیون:ف*ک گوشیمو توی ماشین جا گذاشتم
+وای کیفمو یادم رفت
تهیون:الان چیکار کنم
+تو بیا خونمون به جک میگی توی پارتی بیاره
تهیون:باشه ولی لباس چی؟
۸.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.