پارت 9 خواهر هایتانی
نگاه کنین من چقدر خوبم به قولم عمل کردم
ویو ا.ت
با مانجی رفتیم بیرون
سوار موتور شدیم و رفتیم پاساژ گردی
کلی لباس خریدم و در آخر بستنی خوردیم
ویو خونه ا.ت(پنجره اتاقش)
مایکی برام قلاب گرفت و رفتم بالا
ا.ت:ممنون مانجی
مایکی:خواهش میکنم خدافظ
ا.ت:خدافظ
(برای دریافت یک عدد پارتنر اینطوری عدد 50 رو کامنت کنین)
بعد رفتم تو اتاق
ی لباس معمولی پوشیدم و موهام و یکم شلخته کردم که مثلا خواب بودم
وقتی رفتم بیرون...
عمه:وای عزیزم سلام!
ا.ت:س..سلام عمه
اومد و مثل جی بقلم کرد
یکم که نگاه کردم دیدم اون دوتا پسراش دارن با ران و ریندو حرف میزنن
منو که دیدن فورا اومدن سمتم
یکیشون 13 و یک دیگشون 16 سالش بود
اون کوچیکتره نه ولی اون بزرگه همش بهم می چسبید
من بچه که بودم عمم بچه نداشت ولی الان دوتا داره و یکیشون ازم بزرگتره
عمه:خب عزیزم از خودت بگو
و همینطور شروع کردیم به حرف زدن
اونقدرا هم بد نیست
همه چی خوب بود تا رسید به شب نصفه شب
یاح یاح یاح یاح یاح
لایک کنین
ویو ا.ت
با مانجی رفتیم بیرون
سوار موتور شدیم و رفتیم پاساژ گردی
کلی لباس خریدم و در آخر بستنی خوردیم
ویو خونه ا.ت(پنجره اتاقش)
مایکی برام قلاب گرفت و رفتم بالا
ا.ت:ممنون مانجی
مایکی:خواهش میکنم خدافظ
ا.ت:خدافظ
(برای دریافت یک عدد پارتنر اینطوری عدد 50 رو کامنت کنین)
بعد رفتم تو اتاق
ی لباس معمولی پوشیدم و موهام و یکم شلخته کردم که مثلا خواب بودم
وقتی رفتم بیرون...
عمه:وای عزیزم سلام!
ا.ت:س..سلام عمه
اومد و مثل جی بقلم کرد
یکم که نگاه کردم دیدم اون دوتا پسراش دارن با ران و ریندو حرف میزنن
منو که دیدن فورا اومدن سمتم
یکیشون 13 و یک دیگشون 16 سالش بود
اون کوچیکتره نه ولی اون بزرگه همش بهم می چسبید
من بچه که بودم عمم بچه نداشت ولی الان دوتا داره و یکیشون ازم بزرگتره
عمه:خب عزیزم از خودت بگو
و همینطور شروع کردیم به حرف زدن
اونقدرا هم بد نیست
همه چی خوب بود تا رسید به شب نصفه شب
یاح یاح یاح یاح یاح
لایک کنین
۲.۷k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.