𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p27
*بیمارستان*
دکتر: خوب آقای جئون میتونید برید خونه
کوک: باشه ممنون
جلو در منتظر دکتر بودم که اومد
ات: دکتر حالش چطوره؟
دکتر: حالش خوبه
ات: ممنون
جیمین: گفتم نگران نباش
ات: میتونم برم ببینمش؟
دکتر: آره
رفتم تو اتاقش
ات: کوک چرا همش باید تو بیمارستان باشی
کوک: چون من جئون جونگکوکم
ات: بازم ببخشید چطور میتونم جبرانش کنم؟
کوک: باهام ازدواج کن
ات: کوکککک
کوک: پس نمی بخشمت
ات: ب..باشه
کوک: چییییی
دیدم پرید بغلم
کوک: عاشقتم خانم جئون
ات: *خنده*
کوک: نخند
تهیونگ: به به مبارکه
کوک: چرا همه جا مزاحم میشی
تهیونگ: از خدات هم باشه
ات: تهیونگ یادم رفت بهم بگم عضله هات خیلی جذابه
کوک: میزنم تو دهنت
تهیونگ: ممنون بیب
کوک: تههههه
ات: وایییی کوک قیافت خیلی باحال شده
کوک: پاشو بریم خونه
همراه کوک رفتیم خونه
م.ج: وایییی عروس خوشگلم نگرانت بودم عزیزم
کوک: منم آدمم
م.ج: عروسم مهم تره
کوک: باشه مامان بنظرت کِی عروسی بگیریم
م.ج: وایییییییی میخواید ازدواج کنید؟؟
ات: بله*لبخند*
م.ج: ولی ات جونم حواست به کوک باشه اون خیلی سر به هواست
کوک: مامان..
ات: چشم *خنده*
م.ج: کوک فقط یکم اذیتش کنی خودم جرت میدم
کوک: من شوهرشم هرکاری بخوام میکنم
م.ج: میزنم تو دهنت حرفت رو بفهم
کوک: هعی خدا
دستمو گرفت برد تو اتاق خودشم لم داد رو تخت
کوک: ات
ات: ها؟
کوک: بیا اینجا
ات: چرا؟
کوک: بیا اینجا رو نگاه کن
رفتم سمتش آستین لباسش رو داد بالا روی بازوش اسم من بود
ات: وای درد که نمیکنه
کوک: خواستم نشونت بدم و بگم قراره تا ابد اسمت روی بدنم میمونه
ات: الان این افتخار داره
کوک: آره
ات: بنظرم نباید سوار اون تاکسی میشدم
کوک: چه تاکسی؟
ات: همونی تاکسی که اولین بار تورو داخلش دیدمت
کوک: خوب بنظرم راست میگی چون الان دیگه مجذوب جذابیت من شدی
ات: بگیر بخواب
کوک: باشه ولی میدونم که نمیتونی از جذابیتم چشم برداری*چشمک*
ات: هوف
رفتم کنارش خوابیدم ولی پشتم رو کردم بهش
کمرو کنم و چسبوند به خودش
کوک: تا جایی که میدونم آدم به شوهرش پشت نمیکنه
ات: منم تا جایی که میدونم تو هنوز شوهر من نیستی
کوک: ولی قراره بشم
ات: حالا بگیر بخواب
____________________________
لایک کنید
دکتر: خوب آقای جئون میتونید برید خونه
کوک: باشه ممنون
جلو در منتظر دکتر بودم که اومد
ات: دکتر حالش چطوره؟
دکتر: حالش خوبه
ات: ممنون
جیمین: گفتم نگران نباش
ات: میتونم برم ببینمش؟
دکتر: آره
رفتم تو اتاقش
ات: کوک چرا همش باید تو بیمارستان باشی
کوک: چون من جئون جونگکوکم
ات: بازم ببخشید چطور میتونم جبرانش کنم؟
کوک: باهام ازدواج کن
ات: کوکککک
کوک: پس نمی بخشمت
ات: ب..باشه
کوک: چییییی
دیدم پرید بغلم
کوک: عاشقتم خانم جئون
ات: *خنده*
کوک: نخند
تهیونگ: به به مبارکه
کوک: چرا همه جا مزاحم میشی
تهیونگ: از خدات هم باشه
ات: تهیونگ یادم رفت بهم بگم عضله هات خیلی جذابه
کوک: میزنم تو دهنت
تهیونگ: ممنون بیب
کوک: تههههه
ات: وایییی کوک قیافت خیلی باحال شده
کوک: پاشو بریم خونه
همراه کوک رفتیم خونه
م.ج: وایییی عروس خوشگلم نگرانت بودم عزیزم
کوک: منم آدمم
م.ج: عروسم مهم تره
کوک: باشه مامان بنظرت کِی عروسی بگیریم
م.ج: وایییییییی میخواید ازدواج کنید؟؟
ات: بله*لبخند*
م.ج: ولی ات جونم حواست به کوک باشه اون خیلی سر به هواست
کوک: مامان..
ات: چشم *خنده*
م.ج: کوک فقط یکم اذیتش کنی خودم جرت میدم
کوک: من شوهرشم هرکاری بخوام میکنم
م.ج: میزنم تو دهنت حرفت رو بفهم
کوک: هعی خدا
دستمو گرفت برد تو اتاق خودشم لم داد رو تخت
کوک: ات
ات: ها؟
کوک: بیا اینجا
ات: چرا؟
کوک: بیا اینجا رو نگاه کن
رفتم سمتش آستین لباسش رو داد بالا روی بازوش اسم من بود
ات: وای درد که نمیکنه
کوک: خواستم نشونت بدم و بگم قراره تا ابد اسمت روی بدنم میمونه
ات: الان این افتخار داره
کوک: آره
ات: بنظرم نباید سوار اون تاکسی میشدم
کوک: چه تاکسی؟
ات: همونی تاکسی که اولین بار تورو داخلش دیدمت
کوک: خوب بنظرم راست میگی چون الان دیگه مجذوب جذابیت من شدی
ات: بگیر بخواب
کوک: باشه ولی میدونم که نمیتونی از جذابیتم چشم برداری*چشمک*
ات: هوف
رفتم کنارش خوابیدم ولی پشتم رو کردم بهش
کمرو کنم و چسبوند به خودش
کوک: تا جایی که میدونم آدم به شوهرش پشت نمیکنه
ات: منم تا جایی که میدونم تو هنوز شوهر من نیستی
کوک: ولی قراره بشم
ات: حالا بگیر بخواب
____________________________
لایک کنید
۱۹.۸k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.