پارت ۳
پارت ۳
با چیزی که لیسا گفت واقعا شوکه شدم
&یا از ا.ت طلاق میگیری یا یه کاری میکنم خودت با دستای خودت ا.ت رو بکشی
من ا.ت رو دوست نداشتم یعنی دوستش نداشتم عاشقش بودم ... به حرف لیسا گوش نکردم و رفتم نشستم پیش ا.ت
داشت با غذا درست میکرد .... رفتم پیشش و بغلش کردم اولش ترسید ولی وقتی فهمید منم به کارش ادامه داد
-عزیزم ؟
+.........
-من متاسفم
+..........
بوسش کردم و رفتم خیلی ناراحت بود .... به خاطر اون کاری که کردم .. راستش خودمم ناراحت شدم
لیسا و شوهرش رفت
رفتم رو تخت دراز کشیدم که ا.ت بیاد ولی ا.ت نیومد
رفتم ببینم که با صحنه عجیبی مواجه شدم دیدم ا.ت داره قرص میخوره ولی ا.ت که مریض نیست
خیلی نگران شدم دیدم ا.ت اومد پیشم
+چرا نخوابیدی ؟
-اومدم آب بخورم
+برو ... شب بخیر
-شب توهم بخیر
رفتم سمت آشپزخونه و اون قرص رو دیدم و ازش عکس گرفتم ...
فردا
-عزیزم من رفتم سر کار
+به سلامت
کمپانی
رفتم داخل خیلی حالم خوب نبود .... احساس کردم ارزشمند ترین چیزم رو از دست دادم
اعضا تا منو دیدن اومدن سمتم
همگی :سلام
-سلام (بی حوصله )
جیمین:هیونگ چی شده
نامجون :چیزی شده
-(تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین و بغضم گرفته بود و شکست )
نامجون:چت شد یه هو ؟
جین :یونگی خوبی
کوک: حالت خوبه ؟
-ا.ت (گریه )
همگی :ا.ت چی ؟؟(نگران)
-من در حق ا.ت بدی کردم (گریه )
نامجون : تعریف کن
-همچی رو تعریف کرد
نامجون:ببینم اسم قرص رو میدونی ؟
-ازش عکس گرفتم
نامجون وقتی قرص رو دید خیلی شوکه شد
نامجون :این ........
شرط ها
۳لایک
با چیزی که لیسا گفت واقعا شوکه شدم
&یا از ا.ت طلاق میگیری یا یه کاری میکنم خودت با دستای خودت ا.ت رو بکشی
من ا.ت رو دوست نداشتم یعنی دوستش نداشتم عاشقش بودم ... به حرف لیسا گوش نکردم و رفتم نشستم پیش ا.ت
داشت با غذا درست میکرد .... رفتم پیشش و بغلش کردم اولش ترسید ولی وقتی فهمید منم به کارش ادامه داد
-عزیزم ؟
+.........
-من متاسفم
+..........
بوسش کردم و رفتم خیلی ناراحت بود .... به خاطر اون کاری که کردم .. راستش خودمم ناراحت شدم
لیسا و شوهرش رفت
رفتم رو تخت دراز کشیدم که ا.ت بیاد ولی ا.ت نیومد
رفتم ببینم که با صحنه عجیبی مواجه شدم دیدم ا.ت داره قرص میخوره ولی ا.ت که مریض نیست
خیلی نگران شدم دیدم ا.ت اومد پیشم
+چرا نخوابیدی ؟
-اومدم آب بخورم
+برو ... شب بخیر
-شب توهم بخیر
رفتم سمت آشپزخونه و اون قرص رو دیدم و ازش عکس گرفتم ...
فردا
-عزیزم من رفتم سر کار
+به سلامت
کمپانی
رفتم داخل خیلی حالم خوب نبود .... احساس کردم ارزشمند ترین چیزم رو از دست دادم
اعضا تا منو دیدن اومدن سمتم
همگی :سلام
-سلام (بی حوصله )
جیمین:هیونگ چی شده
نامجون :چیزی شده
-(تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین و بغضم گرفته بود و شکست )
نامجون:چت شد یه هو ؟
جین :یونگی خوبی
کوک: حالت خوبه ؟
-ا.ت (گریه )
همگی :ا.ت چی ؟؟(نگران)
-من در حق ا.ت بدی کردم (گریه )
نامجون : تعریف کن
-همچی رو تعریف کرد
نامجون:ببینم اسم قرص رو میدونی ؟
-ازش عکس گرفتم
نامجون وقتی قرص رو دید خیلی شوکه شد
نامجون :این ........
شرط ها
۳لایک
۳.۴k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.