پارت ۲۴
ویو کوک
۴ ماه بعد
الان بچم ۷ ماهشه
خیلی ذوق دارم اما تهیونگ از من بیشتر
ا.ت هم که به یورش نیس
میخوام برم با تهیونگ سیسمونی
( انگار کوک با ته ازدواج کرده 😅)
ویو ته
کوک فک میکنه بچش ۲ ماه دیگه به دنیا میاد
اما الان ۸ ماهشه
پس همین روزا به دنیا میاد
میخوام با کوک برم سیسمونی
میخوام خودم براشون خرید کنم
دلم نمیدونه باید برای خودم بسوزه یا برای کوک
ا.ت رفتار سردی داره و اصلا درباره بچه صحبت نمیکنع
فک کنم قصد داره یکاری کنه
اما حق نداره و الان از ۴ ماه گذشته
نمیتونع کاری کنه
ویو ا.ت
بچع ماه دگه بدنیا میاد
کوک خیلی ذوق داره
بمیرم برای کوک اگه بفهمه بچه ی خودش نیست چی میشه
بچرو میکشه یا من
یا تهیونگ
اصلا دیگع بچرو دوست خواهد داشت
تهیونگ داره خودشو میکشه
یکی ندونه فک میکنه اون مامانشه
منم واقعا دلم بچه نمیخواد هنوز آماده نیستم
فقط ۱۷ سالمه
۱۹ روز دیگه تولدمه
۱۸ ساله میشم
بیشتر برای اون ذوق دارم
بعضی وقتا فک میکنم من..
واقعا
هرز*ه ام؟
خیلی آدم کثیفی ام
نمیدونم
تو اتاقم داشتم همنطوری فک میکردم که کوک اومد
کوک: سلااااام
ات: سلام( سرد)
کوک : نینی ها چطورن
ا.ت: خوبن
کوک: ....
ا.ت: خب چی بگم فقط خیلی لگد میزنن
کوک: میشه ؟( دستشو سمت دل ا.ت میبره)
ا.ت: آرع
کوک دستشو میزارع رو شکمم
ویو ته
رفتتم خونه پیش کوک رفتم بالا دیدم کوک دستشو گذاشته رو دل ا.ت و میخنده
بغض تو گلومو گرفت
دویدم از پله ها رفتم پایین
آجوما: پسرم نمیمونی؟
ته: نه ممنون نگین من اومدم
اجوما: چشم
_________________________________
شرط نداره ساعت ۱۰ میزارم
۴ ماه بعد
الان بچم ۷ ماهشه
خیلی ذوق دارم اما تهیونگ از من بیشتر
ا.ت هم که به یورش نیس
میخوام برم با تهیونگ سیسمونی
( انگار کوک با ته ازدواج کرده 😅)
ویو ته
کوک فک میکنه بچش ۲ ماه دیگه به دنیا میاد
اما الان ۸ ماهشه
پس همین روزا به دنیا میاد
میخوام با کوک برم سیسمونی
میخوام خودم براشون خرید کنم
دلم نمیدونه باید برای خودم بسوزه یا برای کوک
ا.ت رفتار سردی داره و اصلا درباره بچه صحبت نمیکنع
فک کنم قصد داره یکاری کنه
اما حق نداره و الان از ۴ ماه گذشته
نمیتونع کاری کنه
ویو ا.ت
بچع ماه دگه بدنیا میاد
کوک خیلی ذوق داره
بمیرم برای کوک اگه بفهمه بچه ی خودش نیست چی میشه
بچرو میکشه یا من
یا تهیونگ
اصلا دیگع بچرو دوست خواهد داشت
تهیونگ داره خودشو میکشه
یکی ندونه فک میکنه اون مامانشه
منم واقعا دلم بچه نمیخواد هنوز آماده نیستم
فقط ۱۷ سالمه
۱۹ روز دیگه تولدمه
۱۸ ساله میشم
بیشتر برای اون ذوق دارم
بعضی وقتا فک میکنم من..
واقعا
هرز*ه ام؟
خیلی آدم کثیفی ام
نمیدونم
تو اتاقم داشتم همنطوری فک میکردم که کوک اومد
کوک: سلااااام
ات: سلام( سرد)
کوک : نینی ها چطورن
ا.ت: خوبن
کوک: ....
ا.ت: خب چی بگم فقط خیلی لگد میزنن
کوک: میشه ؟( دستشو سمت دل ا.ت میبره)
ا.ت: آرع
کوک دستشو میزارع رو شکمم
ویو ته
رفتتم خونه پیش کوک رفتم بالا دیدم کوک دستشو گذاشته رو دل ا.ت و میخنده
بغض تو گلومو گرفت
دویدم از پله ها رفتم پایین
آجوما: پسرم نمیمونی؟
ته: نه ممنون نگین من اومدم
اجوما: چشم
_________________________________
شرط نداره ساعت ۱۰ میزارم
۷.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.