*همکلاسی غیرتی من *
*همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 6
ا/ت : خب هیرو بیا برگردیم
داشتیم به سمت خونه من حرکت می کردیم که یه مرد دقیقا شکل جونگ کوک بود همون طور که داشت راه می رفتم داشت با تعجب منو نگاه می کرد و منم همین طور وقتی از کنارم رد شد قلبم لرزید
دقیقا مثل روز اولی که دیدمش
دقیق یادم میاد
*. .*
همه دخترا شروع کردن به جیغ زدن
ا/ت : یونا دخترای دیگه برای چی آنقدر جیغ جیغ می کنن؟
یونا : لابد جونگ کوک داره میاد
ا/ت : جونگ کوک کیه ؟
همون لحظه چند تا پسر وارد شدم
یونا : اون وسطی یه رو می بینی ؟
ا/ت: خب
یونا : اون جونگ کوکه پسری که همه دخترا مدرسه روش کراشن
ا/ت : حتی تو :
یونا : البته به جز من ، و از شانس خوبم داداشم جیمین دوست صمیمیشه
*. .*
اون لحظه دقیقا همون حس الان رو داشتم
ا/ت : هی هی هیرو آروم باش
( چند دقیقه بعد توی خونه )
داشتم همون تور توی گوشیم می چرخیدم که منیجرم زنگ زد
هیون : ( اسم منیجره ) سلام ا/ت
ا/ت : آه سلام آقای هیون کاری داشتید ؟
هیون : آره ، کمپانی ما با کمپانی بیگ هست برای یه برنامه قرار داد بسته و قرار شده دو گروه معروف این دو کمپانی یعنی گروه شما و گروه بی تی اس یک برنامه ضبط کنید
فردا به جایی که الان برات می فرستم بیا تا قشنگ برات توضیح بدم
ا/ت : ب.باشه
وایییییی حالا چه غلطی بکنم
خدااااااا
دوباره گوشیم زنگ خورد ولی این سری یه شماره تا شناس بود
ا/ت : بله
هیون: آه سلام ببخشید بد موقع مراحم شدم ؟
ا/ت : اصلا
هیون : ببخشید میشه آدرس بدی بیام هیرو رو ببرم آره آره بیا به این آدرس........................
هیون : آها من چند دقیقه دیگه میام ، فعلا
آه الان نمی دونن خوشحال باشم یا ناراحت دلم برای هیرو تنگ میشه ولی خیلی ظاهراً با یوکی نمی سازه
ولی خب فکر کنم باید بیشتر ناراحت باشم چون فردا باید برم با گروه بی تی اس سر فیلم برداری اونم. تازه معلوم نیست دقیقا می خوایم چیکار کنیم ......
Chapter 2
Part 6
ا/ت : خب هیرو بیا برگردیم
داشتیم به سمت خونه من حرکت می کردیم که یه مرد دقیقا شکل جونگ کوک بود همون طور که داشت راه می رفتم داشت با تعجب منو نگاه می کرد و منم همین طور وقتی از کنارم رد شد قلبم لرزید
دقیقا مثل روز اولی که دیدمش
دقیق یادم میاد
*. .*
همه دخترا شروع کردن به جیغ زدن
ا/ت : یونا دخترای دیگه برای چی آنقدر جیغ جیغ می کنن؟
یونا : لابد جونگ کوک داره میاد
ا/ت : جونگ کوک کیه ؟
همون لحظه چند تا پسر وارد شدم
یونا : اون وسطی یه رو می بینی ؟
ا/ت: خب
یونا : اون جونگ کوکه پسری که همه دخترا مدرسه روش کراشن
ا/ت : حتی تو :
یونا : البته به جز من ، و از شانس خوبم داداشم جیمین دوست صمیمیشه
*. .*
اون لحظه دقیقا همون حس الان رو داشتم
ا/ت : هی هی هیرو آروم باش
( چند دقیقه بعد توی خونه )
داشتم همون تور توی گوشیم می چرخیدم که منیجرم زنگ زد
هیون : ( اسم منیجره ) سلام ا/ت
ا/ت : آه سلام آقای هیون کاری داشتید ؟
هیون : آره ، کمپانی ما با کمپانی بیگ هست برای یه برنامه قرار داد بسته و قرار شده دو گروه معروف این دو کمپانی یعنی گروه شما و گروه بی تی اس یک برنامه ضبط کنید
فردا به جایی که الان برات می فرستم بیا تا قشنگ برات توضیح بدم
ا/ت : ب.باشه
وایییییی حالا چه غلطی بکنم
خدااااااا
دوباره گوشیم زنگ خورد ولی این سری یه شماره تا شناس بود
ا/ت : بله
هیون: آه سلام ببخشید بد موقع مراحم شدم ؟
ا/ت : اصلا
هیون : ببخشید میشه آدرس بدی بیام هیرو رو ببرم آره آره بیا به این آدرس........................
هیون : آها من چند دقیقه دیگه میام ، فعلا
آه الان نمی دونن خوشحال باشم یا ناراحت دلم برای هیرو تنگ میشه ولی خیلی ظاهراً با یوکی نمی سازه
ولی خب فکر کنم باید بیشتر ناراحت باشم چون فردا باید برم با گروه بی تی اس سر فیلم برداری اونم. تازه معلوم نیست دقیقا می خوایم چیکار کنیم ......
۱۵.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.