فیک ازدواج اجباری
فیک ازدواج اجباری
پارت ۲
ا.ت:ساعت و نگاه کردم ساعت چهار بود رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم لباسامو پوشیدم و آرايش کردم(عکسشونو میزارم) ساعت و نگاه کردم ساعت چهار و چهل دقیقه بود میخواستم برم پایین که یهو بینا(خواهر نا تنی ا.ت که از ا.ت بدش میاد و همش اذیتش میکنه)بدون در زدن اومد تو
ا.ت:چرا در نزدی؟؟
بینا:به تو چه دوست دارم در نزنم مشکل داری
ا.ت:آره مشکل دارم اینجا اتاق منه و تو نباید بدون در زدن بیای تو
بینا: دوست دارم بدون در زدن بیام تو اینجا خونه ی بابای منه خودتم خوب میدونی که بابا تورو دوست نداره
ا.ت: بحث کردن با تو نتیجه نمیده من دیگه باید برم دیرم شده
خب بزارید یه توضیحی بدم بابای واقعی ا.ت فوت کرده و مامانش با یه مرد دیگه ازدواج کرده و الان این بابای واقعی ا.ت نیست
پارت ۲
ا.ت:ساعت و نگاه کردم ساعت چهار بود رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم لباسامو پوشیدم و آرايش کردم(عکسشونو میزارم) ساعت و نگاه کردم ساعت چهار و چهل دقیقه بود میخواستم برم پایین که یهو بینا(خواهر نا تنی ا.ت که از ا.ت بدش میاد و همش اذیتش میکنه)بدون در زدن اومد تو
ا.ت:چرا در نزدی؟؟
بینا:به تو چه دوست دارم در نزنم مشکل داری
ا.ت:آره مشکل دارم اینجا اتاق منه و تو نباید بدون در زدن بیای تو
بینا: دوست دارم بدون در زدن بیام تو اینجا خونه ی بابای منه خودتم خوب میدونی که بابا تورو دوست نداره
ا.ت: بحث کردن با تو نتیجه نمیده من دیگه باید برم دیرم شده
خب بزارید یه توضیحی بدم بابای واقعی ا.ت فوت کرده و مامانش با یه مرد دیگه ازدواج کرده و الان این بابای واقعی ا.ت نیست
۲۰۶
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.