آخرین ماه در آسمان
آخرین ماه در آسمان
پارت 2
این فقط فیکه و هیچ ربطی به واقعیت اعضا نداره لطفا اگه جنبه کنترل خودتونو ندارید نخونید 💗
جانگ کوک : از طرف ما چیه دیگه مگه قرار نیست ببینمش ؟ بلاخره خونه میاد دیگه من که خیلی مشتاقم ببینمش
یون سوک : بله حتما میاد .
جانگ کوک : هیونگ خواهر خوشگلی داری ؟
جین : چرا انقد سوال میپرسی کوک ؟ تو مگه دوست د..خ..تر نداری ؟
جیمین : بله خیلیم خوشگله مثل ماه
جانگ کوک : خوب هیونگ چه ربطی داره ، دارم خیلیم دوستش دارم .
مادر جان میتونم یه چیزی بهتون بگم ؟
مادر جیمین ؛ بله پسرم بگو .
جانگ کوک : اگه اجازه بدید میشه دوست د.خ.ترم یونا رو بیارم اینجا ؟ خیلی دوستش دارم و نگرانشم .
جیهوپ : این دیگه چه درخواستیه آخه .
مادر جیمین : نه جیهوپ جان مشکلی نیست ، میتونی بیاریش اینجا خوشحال میشیم ببینیمش .
جانگ کوک : اوه پس من میرم بهش زنگ بزنم ( با ذوق )
و اینکه مادرجان ممنون بابت غذا .
5 ساعت بعد :
ات : مامان ، مامان اومدم خونه وای گشنمه شام چیهههه
عههه جیمین
ات با ذوق میپره بغل جیمین.
کی اومدی ؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود ))
جیمین ؛ منم دلم برات تنگ شده بود ات ، با پسرا اومدیم بهشون سلام کن .
ات : باشه
سلام من ات هستم خواهر جیمین .
خوش آمدید.
پسرا از ات تشکر کردن .
ویو ات :
از کار برگشتم و خسته بودم ، من استاد دانشگاهم ، درسته که سنم بالا نیست ، اما من خیلی زودتر از بچه های دیگه کنکور دادم ، من 19 سالمه .
مامان جیمین : ات ، دخترم ، میتونی بیای شام درست کنی ؟
من وقت نکردم درست کنم .
( با اینکه خسته بودم ولی مهمون داشتیم )
زنگ خونه خورد و جانگ کوک در رو باز کرد .
یونا اومده بود ( فداش بشم )
یونا : سلام ددی دلم برات تنگ شده بود 🥹
جانگ کوک : سلام دلم منم برات تنگ شده بود قشنگم ، خوبی حالت خوبه ؟ چقد لاغر شدی ))
یونا : نگران نباش چمدونامو بیار اتاقم ، تنکیو بیب .
ویو ات ؛
از چهره یونا مشخص بود که دوستش نداره ، البته شاید این نظر منه ! نمیدونم !
اما اگه واقعا دوستش داشت چرا اینطوری رفتار میکرد ؟ انگار نوکرشه ، البته من حسودیم نشده که همچین دوست پسری داره ، اما اقای جانگ کوک واقعا خوشگل و قشنگن )))
ادامه در کامنت ها .
شرایط برای پارت بعد
55 لایک
70 کامنت
اصکی ممنوع )
پارت 2
این فقط فیکه و هیچ ربطی به واقعیت اعضا نداره لطفا اگه جنبه کنترل خودتونو ندارید نخونید 💗
جانگ کوک : از طرف ما چیه دیگه مگه قرار نیست ببینمش ؟ بلاخره خونه میاد دیگه من که خیلی مشتاقم ببینمش
یون سوک : بله حتما میاد .
جانگ کوک : هیونگ خواهر خوشگلی داری ؟
جین : چرا انقد سوال میپرسی کوک ؟ تو مگه دوست د..خ..تر نداری ؟
جیمین : بله خیلیم خوشگله مثل ماه
جانگ کوک : خوب هیونگ چه ربطی داره ، دارم خیلیم دوستش دارم .
مادر جان میتونم یه چیزی بهتون بگم ؟
مادر جیمین ؛ بله پسرم بگو .
جانگ کوک : اگه اجازه بدید میشه دوست د.خ.ترم یونا رو بیارم اینجا ؟ خیلی دوستش دارم و نگرانشم .
جیهوپ : این دیگه چه درخواستیه آخه .
مادر جیمین : نه جیهوپ جان مشکلی نیست ، میتونی بیاریش اینجا خوشحال میشیم ببینیمش .
جانگ کوک : اوه پس من میرم بهش زنگ بزنم ( با ذوق )
و اینکه مادرجان ممنون بابت غذا .
5 ساعت بعد :
ات : مامان ، مامان اومدم خونه وای گشنمه شام چیهههه
عههه جیمین
ات با ذوق میپره بغل جیمین.
کی اومدی ؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود ))
جیمین ؛ منم دلم برات تنگ شده بود ات ، با پسرا اومدیم بهشون سلام کن .
ات : باشه
سلام من ات هستم خواهر جیمین .
خوش آمدید.
پسرا از ات تشکر کردن .
ویو ات :
از کار برگشتم و خسته بودم ، من استاد دانشگاهم ، درسته که سنم بالا نیست ، اما من خیلی زودتر از بچه های دیگه کنکور دادم ، من 19 سالمه .
مامان جیمین : ات ، دخترم ، میتونی بیای شام درست کنی ؟
من وقت نکردم درست کنم .
( با اینکه خسته بودم ولی مهمون داشتیم )
زنگ خونه خورد و جانگ کوک در رو باز کرد .
یونا اومده بود ( فداش بشم )
یونا : سلام ددی دلم برات تنگ شده بود 🥹
جانگ کوک : سلام دلم منم برات تنگ شده بود قشنگم ، خوبی حالت خوبه ؟ چقد لاغر شدی ))
یونا : نگران نباش چمدونامو بیار اتاقم ، تنکیو بیب .
ویو ات ؛
از چهره یونا مشخص بود که دوستش نداره ، البته شاید این نظر منه ! نمیدونم !
اما اگه واقعا دوستش داشت چرا اینطوری رفتار میکرد ؟ انگار نوکرشه ، البته من حسودیم نشده که همچین دوست پسری داره ، اما اقای جانگ کوک واقعا خوشگل و قشنگن )))
ادامه در کامنت ها .
شرایط برای پارت بعد
55 لایک
70 کامنت
اصکی ممنوع )
۷۱.۸k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.