فیک گل رزم 🌹
part34
ویو راوی
امروز روز مهمی برای بلک بوی بود تمام نقشه هاشون اماده بود و هیچ نقصی نداشت
اما یک مشکل بزرگ داشتن مشکلی که از بودن اون بی خبر بودن
€خب همه می دونیم که یاقوت سرخ داخل موزه نگه داری میشه اما توی قسمتی که مردم عادی اجازه ورود به اونو ندارن
جین تو اینجا وارد عمل میشی
☆میدونم(صورتشو توی آینده نگاه کرد و چشمکی به خودش زد)
جین با قدم های پر از غرور و به شکل خیلی جذاب وارد موزه شد مردم زیادی اونجا بودن اما جین اونجا کاری نداشت از جمعیت دور شد و به طرف نگاهبان ها رفت
اونجا فقط دو نگهبان خیلی بزرگ و جین و دری بود که آن طرفش یاقوت سرخ قرار داشت
نگهبان: هی آقا اینجا ورود ممنوعه برو اون طرف
☆عه واقعا (در حالی که خودشو داخل آینده نگاه میکرد به سمت در رفت)
نگهبان بازوی جین رو گرفت؛ حالیت نمیشه چی میگم؟... عصبی
☆هی احمق دست به بازو های خوشگل من نزن اینو گفت و بایک حرکت بازوشو ازاد کرد و بعد مشتشو محکم به صورت نگهبان زد
از بینی نگهبان خون امد
نگهبان دوم: در حالی که با نگرانی درست روی صورت دوستش میکشید گفت
چیکار میکنی آقا الان حراست رو خبر میکنم
جین با قدم های اروم به سمت نگهبان هارفت
و تفنگی رو از جیبش در اورد
نگهبان ها از ترس تکون نمیخوردند
☆چی شد ساکت شدید(سرد)
صدایی به گوش نمیرسید تا اینکه جین شلیک کرد
اون شلیک کرد اما خونی در اتاق جاری نشد و حتی صدایی به گوش نمیرسید
جمعیتی که کمی دور تر از انان بودنند هم متوجه شلیک نشدند
اما چرا؟
چون اسلحه ای که جین با ان شلیک کرد تیر هایی سمی داشت که انسان را در جا میکشت
صدایی نداشت و باعث خون ریزی هم نمیشد
بخاطر این بود که کسی صورت بلک بوی را ندیده بود
چون کسی زنده نمیموند و اگر هم کسی میدید فقط با ماسک بود..............
جین بیسیمش را به دست گرفت و با صدای بمی گفت: انجام شد
€خب عالیه میتونی درو باز کنی تمام قسمت هارو حک کردم و جای نگرانی نیست (با ذوق)
☆خب ما امدیم جین وارد اتاق شد و یاقوت سرخ رو دید
یا قوتی که در جعبه ای شیشه ای بود
به لطف نامجون تمام سیستم های امنیتی از کار افتاده بودن پس مشکلی نبود
دستش را به سمت یاقوت برد و ان را برداشت یاقوت سرخ به زنجیری اویزان بود
در واقع یک گردنبند بود گردنبندی که یاقوتی سرخ در قلب آن بود
گردنبند را در جیب کتش گذاشت و به ارومی سمت در رفت اما وقتی درو باز کرد
اون رو دید میپرسید چی کسی رو؟..
همون مشکل بزرگی که گفتم رو دید
ویو راوی
امروز روز مهمی برای بلک بوی بود تمام نقشه هاشون اماده بود و هیچ نقصی نداشت
اما یک مشکل بزرگ داشتن مشکلی که از بودن اون بی خبر بودن
€خب همه می دونیم که یاقوت سرخ داخل موزه نگه داری میشه اما توی قسمتی که مردم عادی اجازه ورود به اونو ندارن
جین تو اینجا وارد عمل میشی
☆میدونم(صورتشو توی آینده نگاه کرد و چشمکی به خودش زد)
جین با قدم های پر از غرور و به شکل خیلی جذاب وارد موزه شد مردم زیادی اونجا بودن اما جین اونجا کاری نداشت از جمعیت دور شد و به طرف نگاهبان ها رفت
اونجا فقط دو نگهبان خیلی بزرگ و جین و دری بود که آن طرفش یاقوت سرخ قرار داشت
نگهبان: هی آقا اینجا ورود ممنوعه برو اون طرف
☆عه واقعا (در حالی که خودشو داخل آینده نگاه میکرد به سمت در رفت)
نگهبان بازوی جین رو گرفت؛ حالیت نمیشه چی میگم؟... عصبی
☆هی احمق دست به بازو های خوشگل من نزن اینو گفت و بایک حرکت بازوشو ازاد کرد و بعد مشتشو محکم به صورت نگهبان زد
از بینی نگهبان خون امد
نگهبان دوم: در حالی که با نگرانی درست روی صورت دوستش میکشید گفت
چیکار میکنی آقا الان حراست رو خبر میکنم
جین با قدم های اروم به سمت نگهبان هارفت
و تفنگی رو از جیبش در اورد
نگهبان ها از ترس تکون نمیخوردند
☆چی شد ساکت شدید(سرد)
صدایی به گوش نمیرسید تا اینکه جین شلیک کرد
اون شلیک کرد اما خونی در اتاق جاری نشد و حتی صدایی به گوش نمیرسید
جمعیتی که کمی دور تر از انان بودنند هم متوجه شلیک نشدند
اما چرا؟
چون اسلحه ای که جین با ان شلیک کرد تیر هایی سمی داشت که انسان را در جا میکشت
صدایی نداشت و باعث خون ریزی هم نمیشد
بخاطر این بود که کسی صورت بلک بوی را ندیده بود
چون کسی زنده نمیموند و اگر هم کسی میدید فقط با ماسک بود..............
جین بیسیمش را به دست گرفت و با صدای بمی گفت: انجام شد
€خب عالیه میتونی درو باز کنی تمام قسمت هارو حک کردم و جای نگرانی نیست (با ذوق)
☆خب ما امدیم جین وارد اتاق شد و یاقوت سرخ رو دید
یا قوتی که در جعبه ای شیشه ای بود
به لطف نامجون تمام سیستم های امنیتی از کار افتاده بودن پس مشکلی نبود
دستش را به سمت یاقوت برد و ان را برداشت یاقوت سرخ به زنجیری اویزان بود
در واقع یک گردنبند بود گردنبندی که یاقوتی سرخ در قلب آن بود
گردنبند را در جیب کتش گذاشت و به ارومی سمت در رفت اما وقتی درو باز کرد
اون رو دید میپرسید چی کسی رو؟..
همون مشکل بزرگی که گفتم رو دید
۴.۵k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.