ات
_ ات
+بلع
_ات
+بلع
_ات
+جانم
_ات
+چیه
_ هیچی دوس دارم صدات کنم.
+بیکاری ؟
_ من بیکار کی گفته از کار کردن زیاد گردنم داره میشکنه😐
+آخی ....شام میخوری
_ نه راستش خوردم با دوستام
+باشه...پاشو برو بخواب.
_هوم
از جام بلند شدم رفتم طبقه بالا (دقت کردین تو فیکای من خونه ها همه چن طبقه ان😐)
اول رفتم اتاق یوجین چون دلم براش خیلی تنگ شده بود . درو باز کردم یوجین آروم خوابیده بود . رفتم سمتش خم شدم و آروم لپای سرخشو بوسیدم چن بار🥰
یه دل سیرکه نگاش کردم .از اتاق رفتم بیرون و رفتم اتاق خودمو ات . لباسامو که عوض کردم خودمو پرت کردم رو تخت . انقد خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد.....
چشامو با صدای گریه باز کردم. یوجین داشت گریه میکرد ات هم خواب بود. یوجین و بغل کردمو تکونش دادم که آروم شه .
_پسرم الان شبه تو باید بگیری بخوابی ...انقدم اذیت نکنی .
دنبال شیشه شیرش گشتم که دیدم خالیه .
ات خسته بود بیدارش نباید میکردم.
یوجین و گذاشتم پیش ات . ات بیدار نمیشد بچه رو شیر بده پس دکمه لباسشو باز کردم و
سینه اش و گذاشتم تو دهن یوجین آروم شروع کرد به شیر خوردن . پسرم با اون لبای کوچولوش شیر میخورد. یکم که گذشت یوجین خوابید منم پتو رو کشیدم رو سه نفرمون و خوابیدم.
🧸پایان🧸
________________
نمیدونم چرا یه همچین تکپارتی نوشتم .😐
اممم نمیدونم قشنگ شد یا نه پس امیدوارم که خوشتون بیاد ازش😊
لایک و کامنت یادتون نره❤️😇
بای👋🥺🪻🍒
+بلع
_ات
+بلع
_ات
+جانم
_ات
+چیه
_ هیچی دوس دارم صدات کنم.
+بیکاری ؟
_ من بیکار کی گفته از کار کردن زیاد گردنم داره میشکنه😐
+آخی ....شام میخوری
_ نه راستش خوردم با دوستام
+باشه...پاشو برو بخواب.
_هوم
از جام بلند شدم رفتم طبقه بالا (دقت کردین تو فیکای من خونه ها همه چن طبقه ان😐)
اول رفتم اتاق یوجین چون دلم براش خیلی تنگ شده بود . درو باز کردم یوجین آروم خوابیده بود . رفتم سمتش خم شدم و آروم لپای سرخشو بوسیدم چن بار🥰
یه دل سیرکه نگاش کردم .از اتاق رفتم بیرون و رفتم اتاق خودمو ات . لباسامو که عوض کردم خودمو پرت کردم رو تخت . انقد خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد.....
چشامو با صدای گریه باز کردم. یوجین داشت گریه میکرد ات هم خواب بود. یوجین و بغل کردمو تکونش دادم که آروم شه .
_پسرم الان شبه تو باید بگیری بخوابی ...انقدم اذیت نکنی .
دنبال شیشه شیرش گشتم که دیدم خالیه .
ات خسته بود بیدارش نباید میکردم.
یوجین و گذاشتم پیش ات . ات بیدار نمیشد بچه رو شیر بده پس دکمه لباسشو باز کردم و
سینه اش و گذاشتم تو دهن یوجین آروم شروع کرد به شیر خوردن . پسرم با اون لبای کوچولوش شیر میخورد. یکم که گذشت یوجین خوابید منم پتو رو کشیدم رو سه نفرمون و خوابیدم.
🧸پایان🧸
________________
نمیدونم چرا یه همچین تکپارتی نوشتم .😐
اممم نمیدونم قشنگ شد یا نه پس امیدوارم که خوشتون بیاد ازش😊
لایک و کامنت یادتون نره❤️😇
بای👋🥺🪻🍒
۵.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.