پارت ۲ رقیب عشقی
Love Rival
p²
ات ویو:
همینطور داشتم قدم میزدم ک متوجه تاریک شدن هوا شدم
راهی خونه شدم
مدتی بعد رسیدم و کلید رو انداختم تو در
بدون اهمیت ب کسی وارد خونه شدمو مستقیم رفتم داخل اتاقم
روز بعد
از خواب بلند شدمو لباسامو پوشیدم
یکم صبحونه خوردمو راهی کافه شدم
۳۰ مین بعد
رسیدم کافه
پالتومو در آوردمو روپوشمو تنم کردم
شروع کردم ب رسیدگی ب مشتریا
همینطور مشغول کار بودم ک دوتا مرد قد بلند و جذاب وارد کافه شدن
ی کمی دقت کردم
متوجه شدم ک همون دوتا پسرایی بودن ک دیشب باهم روبرو شدیم
هانا داشت یکی از میزهارو تمیز میکرد
صداش کردم
ات:هاناا
هانا:هوم
اومد سمتم
ات؛میگم.این دوتا کین
هانا:کیو میگی
او آقای کیم و آقای جئون رو میگی
ببین دختر.حواست ب حرفات باشه
اونا خیلی قُلدرن.با کوچیکترن بی احترامی بلایی سرت میارن ک نگو
اسماشون تهیونگ و جونگ کوکه
شغلشون مافیاس
پدراشون شریکن و بزرگترین مافیای کره ان
خلاصه ک کمال احترام رو بزار براشون
ات:با.باشه
منو رو برداشتمو رفتم طرفشون
ات:خو.خوش اومدین
ته؛ممنون
ات:چی میل دارین
کوک:ب ت چ
ته:خنده
کوک:خنده
ات ویو
با حرفشون یکم سرخ شدم و ترسیدم
کوک:ی آیس موکا
ضمنا قهوش خالص باشه
و گرنه..
ات:متوجه شدم
کوک:خوبه
ته:ی قهوه ی تلخ
ات:الان آماده میکنم
رفتم سمت آشپزخونه
ته:این همون دختر دیشبیه نیس
کوک:هوم.آره
ته:چرا اینجوریه(خنده)
کوک:حتما ترسیده(خنده)
ته:از کی از ت!؟
کوک:ن از ت
ته:خنده
کوک:خنده
ات ویو
سفارشارو ب نحو احسنت آماده کردمو بردم سر میز
ات:ب.بفرمایید
کوک:آفرین
ته:ممنون
ات:نوش جان
داشتم میرفتم ک یکی دستمو گرفت
کوک:کجا با این عجله
ات:عا.
کوک:ی کم بشین پیشمون
ات:چرا باید بشینم!
کوک:چون من میگم(جدی)
ات:ا.اما من کار دارم.باید ب مشتریا رسیدگی کنم
کوک:ما مشتری نیستیم!؟
ات:عا.
کوک:خنده
ته:خنده
ته:بسه کوک بزا بره
کوک :اوکی میتونی بری
ات ویو:
بعد از چن ساعت رفتن
خیلی خوشگل بودن
اما در عین حال خطرناک
بعد از رفتن مشتریا لباسامو عوض کردمو راهی خونه شدم
لایک پلیز💜
باهمکاری
https://wisgoon.com/kim.mina
p²
ات ویو:
همینطور داشتم قدم میزدم ک متوجه تاریک شدن هوا شدم
راهی خونه شدم
مدتی بعد رسیدم و کلید رو انداختم تو در
بدون اهمیت ب کسی وارد خونه شدمو مستقیم رفتم داخل اتاقم
روز بعد
از خواب بلند شدمو لباسامو پوشیدم
یکم صبحونه خوردمو راهی کافه شدم
۳۰ مین بعد
رسیدم کافه
پالتومو در آوردمو روپوشمو تنم کردم
شروع کردم ب رسیدگی ب مشتریا
همینطور مشغول کار بودم ک دوتا مرد قد بلند و جذاب وارد کافه شدن
ی کمی دقت کردم
متوجه شدم ک همون دوتا پسرایی بودن ک دیشب باهم روبرو شدیم
هانا داشت یکی از میزهارو تمیز میکرد
صداش کردم
ات:هاناا
هانا:هوم
اومد سمتم
ات؛میگم.این دوتا کین
هانا:کیو میگی
او آقای کیم و آقای جئون رو میگی
ببین دختر.حواست ب حرفات باشه
اونا خیلی قُلدرن.با کوچیکترن بی احترامی بلایی سرت میارن ک نگو
اسماشون تهیونگ و جونگ کوکه
شغلشون مافیاس
پدراشون شریکن و بزرگترین مافیای کره ان
خلاصه ک کمال احترام رو بزار براشون
ات:با.باشه
منو رو برداشتمو رفتم طرفشون
ات:خو.خوش اومدین
ته؛ممنون
ات:چی میل دارین
کوک:ب ت چ
ته:خنده
کوک:خنده
ات ویو
با حرفشون یکم سرخ شدم و ترسیدم
کوک:ی آیس موکا
ضمنا قهوش خالص باشه
و گرنه..
ات:متوجه شدم
کوک:خوبه
ته:ی قهوه ی تلخ
ات:الان آماده میکنم
رفتم سمت آشپزخونه
ته:این همون دختر دیشبیه نیس
کوک:هوم.آره
ته:چرا اینجوریه(خنده)
کوک:حتما ترسیده(خنده)
ته:از کی از ت!؟
کوک:ن از ت
ته:خنده
کوک:خنده
ات ویو
سفارشارو ب نحو احسنت آماده کردمو بردم سر میز
ات:ب.بفرمایید
کوک:آفرین
ته:ممنون
ات:نوش جان
داشتم میرفتم ک یکی دستمو گرفت
کوک:کجا با این عجله
ات:عا.
کوک:ی کم بشین پیشمون
ات:چرا باید بشینم!
کوک:چون من میگم(جدی)
ات:ا.اما من کار دارم.باید ب مشتریا رسیدگی کنم
کوک:ما مشتری نیستیم!؟
ات:عا.
کوک:خنده
ته:خنده
ته:بسه کوک بزا بره
کوک :اوکی میتونی بری
ات ویو:
بعد از چن ساعت رفتن
خیلی خوشگل بودن
اما در عین حال خطرناک
بعد از رفتن مشتریا لباسامو عوض کردمو راهی خونه شدم
لایک پلیز💜
باهمکاری
https://wisgoon.com/kim.mina
۱۱.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.